چگونه ازدواج خود را از شکست نجات دهید

خوب و بد قانون «خودت باش»
چرا «خودت باش» بهترین و بدترین توصیهای است که میتوانید دریافت کنید
من به تشویق یکی از دوستانم برای برنامه دکتری هاروارد در رهبری آموزش (EdLD) درخواست دادم. فکر کردم چیزی برای از دست دادن ندارم.
برای شروع این فرآیند، کاری را انجام دادم که معمولاً وقتی پروژه بزرگی را انجام میدهم که باعث وحشتم میشود، انجام خواهم داد: با افرادی که قبلاً کار وحشتناکی را انجام میدادند، تماس گرفتم تا از آنها راهنمایی بخواهم. جالبترین توصیهای که شنیدم این بود: «خودت باش».
من از اینکه چه تعداد از دانشجویان فعلی دانشگاه هاروارد مایل به کمک کردن به من بودند شگفت زده شدم.
معمولاً فقط از طریق ایمیل راهنمایی میخواهم، اما بیشتر آنها تلفنی با من صحبت کردند و پیشنهاد خواندن مقالههای من و به اشتراک گذاشتن بازخورد خود را دادند.
معلوم شد آنطور که من در ناخودآگاه خود تصور میکردم، آنها رباتهای نخبه و هوشمندتر از من نبودند. خوب بودند.
لحظه غافلگیرانه
در یکی از آن تماسهای تلفنی آمادهسازی، یکی از دانشجویان فعلی این توصیه آخر را به من داد: «میدانم که ممکن است پیش پا افتاده به نظر برسد، اما وقتی نوبت به درخواست شما میرسد، واقعاً خودت باش.»
خودت باش.
بارها شنیده بودمش و صادقانه؟ فکر میکردم میدانم این جمله چه مفهومی دارد. اما این بار وقتی او آن را گفت، چیزی در ذهنم جرقه زد.
دقیقاً میدانستم که او میخواهد بگوید: آن چیزی نباش که فکر میکنی هاروارد از تو میخواهد. خودت باش و ببین هاروارد این را میخواهد یا نه.
البته گفتنش راحتتر از انجام دادنش است. به خصوص برای دانش آموزی که همواره در بازی کردن، یادگیری قوانین، و گرفتن نمره A خوب است، سختتر خواهد بود.
اوه، شما قلمبه سلنبه صحبت کردن را دوست دارید؟ انجام میشود. شما مقالاتی را ترجیح میدهید که مختصرتر باشند؟ از عهدهاش بر میآیم. اوه، دوست دارید در آزمون ریاضی چگونه کارم را نشان دهم؟ فهمیدم. شما ترجیح میدهید من فقط پاسخها را بنویسم؟ انجام شده بدانید.
در اولین پیشنویسهای مقالههای درخواستیام، من واقعاً سعی میکردم همان چیزی باشم که فکر میکردم یک دانشجوی هاروارد باید باشد.
نه به این دلیل که فکر میکردم کار میکند (معمولاً اینطور نیست)، بلکه به این دلیل که حقیقت واقعی این است که فکر نمیکردم به اندازه کافی خوب باشم. فکر نمیکردم آن چیزی هستم که یک دانشجوی هاروارد باید باشد.
اما از آنجایی که مردی که این توصیه را به من میکرد با برنامه آشنایی داشت، توصیههای او را پذیرفتم و مقالاتم را بازنویسی کردم تا نشان دهم واقعاً چه کسی هستم.
در نهایت درخواست هارواردم را در حالی که من واقعی در تمام صفحات منتشر شده بود ارسال کردم.
معجزه رخ میدهد
و بعد عجیبترین اتفاق افتاد. ایمیلی از هاروارد دریافت کردم که مرا به مرحله مصاحبه دعوت کرده بود.
درخواست من به عنوان یکی از 50 نفر برتر تبدیل شده بود. من و 49 نفر دیگر برای مصاحبه حضوری به کمبریج فرستاده میشدیم و یک ماه بعد، 25 نفر از آن افراد پذیرفته میشدند.
خودت باش واقعاً کار کرده بود. من برای مصاحبه به هاروارد میرفتم. هاروارد!
تصمیم گرفتم این آزمایش «خودت باش» را ادامه دهم و برای مصاحبه یک قدم جلوتر بروم. من میدانستم مصاحبهها چگونه کار میکنند و بازی چگونه انجام میشود.
حتی زمانی که برای شغلی به مصاحبه میروید و تنها نیاز دارید قبضهای خود را بپردازید، نمیگویید "هر کاری انجام میدهم، چون به پول احتیاج دارم"، حتی اگر این حقیقت درست باشد.
در عوض شما می گویید "این شرکت بهترین شرکت در بین تمام شرکتها است و من عملاً این کار را به صورت رایگان انجام میدهم، این تنها کاری است که تا به حال میخواستم در زندگی خود انجام دهم!"
مصاحبه برای هاروارد کاملاً شبیه مصاحبه برای یک شغل نیست، اما دقیقاً مانند یک شغل، درک عمیقی از آنچه ممکن است برای عبور از این مرحله لازم باشد انجام دهم را داشتم.
من این برنامه، اهداف آن و آنچه آنها به دنبالش هستند را میدانستم. میدانستم که این برنامهای برای آموزش افرادی است که آموزش K-12 را در سطح سیستمی تغییر میدهند.
آنها به دنبال افرادی بودند که مدارس نوآورانه راهاندازی کنند و به مدیران سطح بالا تبدیل شوند که میتوانند به ایجاد تغییرات بزرگ و مثبت در سیستم مدارس دولتی کمک کنند.
من هرگز تصور نمیکردم که برای مصاحبه قبول شوم، زیرا تمام تجربیات من در دنیای کالج اجتماعی بود نه K-12. همچنین، من هیچ هدف شغلی از حضور در سمت مدیریت نداشتم.
قلب من در نوشتن، تدریس، داستان سرایی و الهام بخشیدن به دانش آموزان در سطح فردی بود. اما «خودت باش» تا اینجا مثبت عمل کرده بود.
به نوعی اشتیاق من برای دسترسی به دانشگاه مرا به مصاحبه کشاند. با این حال، تصمیم گرفتم وانمود نکنم که مشاغلی را میخواهم که میدانستم این برنامه مردم را برای آنها آماده میکند.
من در مصاحبه حقیقت را گفتم. من به گونهای خودم بودم که احتمالاً قبلاً هرگز نبودهام. در آن لحظه احساس فوق العاده ای داشتم. زمان فوقالعادهای داشتم. دوستان جدیدی پیدا کردم. احساس میکردم آنها را میخکوب کردهام.
تمام و کمال به «خودت باش» عمل کرده بودم.
تجربه تلخ
چند هفته بعد ایمیلی دریافت کردم که نشان داد پذیرفته نشدم. زمان خوبی نبود.
بخشی که هیچ کس در مورد «خودت باش» به شما نمیگوید این است که، در حالی که در نهایت دوست دارید بگویید: «ببینید، این برنامه برای من مناسب نبود»، در ابتدا تنها چیزی که احساس میکنید این است: «بله، من درست گفتم، من یک شیاد هستم و هاروارد من را دید.»
من واقعاً چه کسی هستم. احتمالاً آنها به من خندیدهاند. فکر میکردم که خواستههای دانشگاه هاروارد را میدانم. اکنون تنها این حقیقت را میدانم: کسی که واقعاً هستم به اندازه کافی خوب نیست.
قلبم شکست. کاش هیچ وقت درخواست نمیکردم. ای کاش هیچ وقت از من نمیخواستند مصاحبه کنم.
آرزو میکردم هرگز پا به دانشگاه نمیگذاشتم یا آن تیشرت احمقانه هاروارد را نمیخریدم و یا خودم را در حال مطالعه در آن کتابخانه تصور نمیکردم.
بسیاری از دانشجویان فعلی هاروارد مرا تشویق کردند که دوباره درخواست بدهم. یکی از دوستانم گفت دوستی دارد که قبل از ورودش سه بار درخواست داده است.
چند ماه بعد، در یک کنفرانس مؤسسه هاروارد در مورد شکاف موفقیت شرکت کردم و با مدیر برنامه EdLD ملاقات داشتم. او نیز مرا تشویق کرد که دوباره درخواست بدهم.
با این حال، در اعماق وجودم، میدانستم که این موقعیت برای من مناسب نیست. یک رهبر در سطح سیستم واقعاً هدف من نبود.
رفتن به هاروارد بنا به دلایلی که انتظار دارید بسیار عالی بود. اما خود برنامه؟ تقریباً خوب بود، اما نه کاملاً.
تصمیم نهایی
تصمیم گرفتم دیگر درخواست ندهم. اما اخیراً شروع به درخواست برای سایر برنامههای تحصیلات تکمیلی کردهام.
یکی از فارغالتحصیلان یکی از این برنامهها- نویسنده و مدرس دانشگاه استنفورد- این را به عنوان توصیه به من گفت:
«اگر کرگدن هستی، کرگدن باش؛ خودت باش. حتی اگر فکر میکنی آنها زرافه هستند، زرافه نباش، زیرا در این صورت ممکن است با یک دسته زرافه روبرو شوی و یک کرگدن باشی!»
اشتباه نکنید، «زرافهها» در EdLD افراد فوقالعادهای بودند. من هنوز با دانش آموزان فعلی که به من کمک کردند و آنهایی که در مصاحبه گروهی با آنها آشنا شدم، در فیس بوک دوست هستم.
آنها پیشرفت میکنند و کارهای شگفت انگیزی برای بهبود آموزش K-12 در سطح سیستمی انجام میدهند.
اما اگر کرگدنی هستید که رؤیاهای کرگدنی دارید، حضور در یک برنامه تحصیلات تکمیلی که برای کمک به زرافهها در رسیدن به رؤیاهایشان طراحی شده است، ممکن است به شما کمک زیادی نکند.
درخواست برای تحصیلات تکمیلی و مشاغل وحشیانه بوده است. در برنامههای کاربردی مجبور میشوید ارزش خود را به زبان بیاورید و حداقل برای من، اغلب باعث میشود شروع کنم به این سؤال که اصلاً چقدر ارزش دارم.
اما به نوعی، من همچنان برای موقعیتهایی درخواست میکنم. به تلاشم ادامه میدهم، شاخ کرگدن سرسختم را به همه این درها میزنم، به این امید که شاید روزی از بین بروم.
من هنوز تی شرت هاروارد را که روز قبل از مصاحبه خریدم، میپوشم. عجیب است، من تازه متوجه شدم که در حال حاضر آن را میپوشم. اعتراف میکنم، هنوز هم من را ناراحت میکند.
اما به من یادآوری میکند که من تلاش کردم. این به من یادآوری میکند که گاهی اوقات شجاع هستم و شاید «خودت باش» به اندازه کافی خوب باشد.
توصیه میکنیم در این زمینه کتاب خودت باش دختر را نیز مطالعه نمایید.