چقدر برای رسیدن به زندگی مورد علاقهتان تلاش میکنید؟
آیا تا به حال از ایجاد تغییر یا فرصتسازی خودداری کردهاید، از ترس اینکه در صورت انجام آن چه اتفاقی میافتد؟
آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که وقتی چیزی را واقعاً میخواهید بگویید، از ترس طرد شدن، سکوت کردهاید؟ آیا تا به حال با خود گفتهاید، ای کاش من جرأتش را داشتم؟
اگر پاسختان مثبت است، باید بدانید شما تنها نیستید. به عنوان انسان، ما برای احتیاط همیشه آمادهایم. ما از موقعیتهایی که ما را در معرض احتمال شکست، از دست دادن چهره یا احساس حماقت قرار میدهد، دور میشویم.
میل ما به ایمنی و اطمینان به شدت در برابر میل ما برای رشد و ماجراجویی قویتر است. اغلب با خود می گوییم، انگار شجاعت چیزی است که فقط عده کمی خوش شانس از آن برخوردارند.
اما این درست نیست. تمام شجاعتی که برای ایجاد آن تغییر یا استفاده از آن شانس در کار، روابط و زندگی خود نیاز دارید، در درون شما نهفته است. شما فقط نحوه دسترسی به آن را یاد نگرفتهاید.
من این را میدانم زیرا بیشتر عمرم را صرف آموختن این موضوع کردهام که چگونه شجاعت خود را پیدا کنم و از ترسی که میتواند به راحتی آزادی ما را سلب کرده و خوشبختیمان را گروگان بگیرد، غلبه کنم.
از رویارویی با چالشهایی که هرگز انتخاب نمیکردم (تجربه یک سرقت مسلحانه و فجایع خانوادگی متعدد) تا چالشهایی که با کمال میل آنها را به عهده گرفتهام (چهار فرزند در پنج سال در حین حرکت در سراسر جهان) دریافت کردهام که شجاعت یک چیز است.
شجاعت را مانند یک مهارت میتوان آموخت و بر آن تسلط یافت. من سالها با همه، از مدیران اجرایی گرفته تا کارآفرینان پیشرو، برای اثبات این موضوع کار کردهام.
شجاعت را به عنوان یک ماهیچه در نظر بگیرید. اگر هرگز وزنه بلند نکردهاید، حتی کوچکترین وزنهها در ابتدا، چالش برانگیز خواهند بود. اما اگر به ورزش کردن ادامه دهید، به مرور زمان ظرفیت خود را برای بلند کردن وزنههای سنگین افزایش خواهید داد.
هر بار که در حضور ترس عمل میکنید، قدرت آن را کم میکنید و قدرت ترس را رشد میدهید. اما چگونه میتوانید از برچسبهای سپر و شعارهای تیشرتی که میگوید «فقط انجامش بده»، «قوی زندگی کن» یا «شجاع باش» فراتر بروید؟
واقعاً چگونه میتوانید آن جهش جسورانه ایمان را بر روی شکاف به ظاهر عظیم ترس انجام دهید؟ این راهنمای شش مرحلهای به شما انگیزه میدهد که در مواجهه با خطر از فرد ترسو به یک فرد شجاع تبدیل شوید.
-
دلیل خود را بدانید.
با پرسیدن از خود شروع کنید: "به خاطر چه چیزی؟". هیچ چیز ارزشمندی با تضمین موفقیت انجام نمیشود. ریسک هزینهای است که در مسیر رسیدن به هر تلاش معناداری وجود دارد. یافتن شجاعت برای ریسک کردن مستلزم این است که در وهله اول دلیل انجام این کار را روشن کنید.
ما بیشتر روی چیزهایی که از دست میدهیم فکر میکنیم تا چیزهایی که ممکن است به دست آوریم. بنابراین، قبل از اینکه بتوانید شهامت ریسک از دست دادن چیزی را پیدا کنید، باید در مورد آنچه میخواهید در این فرآیند به دست آورید کاملاً توجیه باشید.
برای چه میخواهید شهرت، غرور، موقعیت یا آسیب پذیری خود را به خطر بیندازید؟ تنها زمانی که میل شما به چیزی فراتر از میل شما به امنیت باشد، میتوانید از ترس هایی که برای محافظت از شما در برابر چنین خطراتی به وجود آمده است، قد علم کنید.
یک «چرا» بزرگ و الهامبخش جاستین فلین و همبنیانگذارانش را به راهاندازی شرکت خود، Thankyou، در سال 2008 سوق داد.
فلین به من گفت که او و هم بنیانگذارانش در مورد کمک به مردم در کشورهای در حال توسعه برای دسترسی به آب آشامیدنی تمیز علاقه داشتند، چیزی که اکثر ما آن را بدیهی می دانیم. اینطور نبود که فلین و بنیانگذارانش از شکست نترسیدند.
این بود که میل آنها برای انجام این هدف قویتر از ترس از شکست آنها بود. چهارده سال بعد، آنها نزدیک به 18 میلیون دلار برای تأمین بودجه هدف خود برای ریشه کنی فقر شدید جمع آوری کردند.
-
با ترسهای خود مقابله کنید.
هدف ترس چیست؟ تنها هدف آن هشدار دادن به شما در مورد تهدیدات احتمالی برای ایمنی شما است. اما در فرهنگ ترس امروزی، ما میتوانیم خودمان را در سایه آن ببینیم. البته نمیتوانیم ترسهایی را که به نفع ما هستند را از ترسهایی که ما را خفه میکنند، تشخیص دهیم.
نتیجه این است که افراد در نهایت بیش از حد محتاط هستند و تمایلی به قبول خطرات لازم برای ایجاد زندگی معنادارتر ندارند. وقتی به ترسهای خود نور میتابانیم و به هزینه واقعی بیعملی پی میبریم، تسلط ترس را بر روان خود کم میکنیم.
این توانایی ما را برای ارزیابی دقیق ریسک و تشخیص هوشمندانهترین مسیر رو به جلو، حتی اگر سادهترین یا راحتترین راه نباشد، بهبود میبخشد.
خواهر کوچکترم که یک پزشک است، شش هفته قبل از روز عروسیاش، با من تماس گرفت و گفت که در حال فکر کردن به ازدواج با نامزدش است. اگرچه او مردی را که قرار بود با او ازدواج کند تحسین میکرد، اما به طور فزایندهای از ایده گذراندن زندگی خود با او بی الهام میشد.
وقتی از او پرسیدم که در مورد پایان دادن به رابطه و لغو عروسی چه احساسی دارد، گفت: «نمیتوانم آن را قطع کنم. او را میکشت. مرا هم خواهد کشت.» ترس آن از شکستن نامزدیاش قابل درک بود.
اما همانطور که به او اشاره کردم، فقط به این دلیل که انجام آن کاری فوقالعاده سخت بود، به این معنی نبود که کار درستی نبود. پس از جستجوی روحی زیاد، آن تصمیم شجاعانه گرفت که نامزدی خود را قطع کند. ا
گرچه او گفت که این سختترین کاری بود که باید انجام میداد، اما به او آموخت که شجاعتر از آن چیزی است که فکر میکرد. این دانش او را جرأت داد تا رؤیای پیوستن به پزشکان بدون مرز را دنبال کند.
9 ماه پس از لغو مراسم ازدواجش، او یک بیمارستان دورافتاده در دارفور سودان را مدیریت میکرد که به پناهندگان سودانی آواره داخلی خدمات میداد.
از آن زمان، آنه نه تنها با مرد رؤیاهایش ازدواج کرده است (و قرار است سومین فرزندش را با او به دنیا بیاورد)، بلکه کارهای خارق العاده ای در زمینه بهداشت عمومی در سراسر جهان انجام داده است.
البته همه ما فراخوانده نشدهایم که به مناطق جنگی برویم یا شرکتهای اجتماعی راه اندازی کنیم. اما همه ما فراخوانده شدهایم تا به نوعی در جهان اثر بگذاریم.
قبل از مطالعه بیشتر، از خود بپرسید: "اگر واقعاً شجاع بودم چه کار میکردم؟" یک دقیقه وقت بگذارید و چشمانتان را ببندید، نفس عمیق بکشید و به پاسخ سؤال فکر کنید.
همانطور که این کار را میکنید، به تخیل خود اجازه دهید تا اوج بگیرد و قلب خود را به هر کجا که شما را میبرد باز کنید.
هر چقدر هم که چشم انداز شما به طرز وحشتناکی بزرگ یا به ظاهر ناچیز باشد، فقط بدانید که در درون شما همه منابعی که برای تحقق آن نیاز دارید، مانند یک روز، یک ساعت، و هر بار یک عمل شجاعانه، نهفته است.
-
به تواناییهای خود اعتماد کنید.
در اکتبر 2001، با سه فرزند زیر 4 سال (از جمله یک کودک 8 هفتهای)، به همراه همسرم اندرو، که به او پیشنهاد کار داده شده بود، از استرالیا به دالاس نقل مکان کردیم. دوران سختی بود، نه تنها به دلیل تشدید اضطراب پس از 11 سپتامبر، بلکه به این دلیل که 10000 مایل دورتر از خانوادهام با حمایت اندک زندگی میکردم.
شش ماه بعد، از مادرم کمک خواستم تا چند روز را بدون فرزند با شوهرم بگذرانم. به دور از مزاحمت کودکان خردسال، تمرین تجسم را انجام دادم، زندگیای را که در 10 سال میخواستم تصور میکردم.
میدانستم که از پیشینه روانشناسی و علاقهام به کسبوکارهای Fortune 500 استفاده میکند و با اشتیاق من برای کمک به مردم برای زندگی شجاعانهتر همسو میشود.
من تصور میکردم که شغل جدیدی ایجاد کنم و از مردم حمایت کنم تا زندگی بزرگتری داشته باشند و نشان خود را در جهان بگذارند.
در کمال ناباوری، آن چیزی که مثل روز واضح به نظر میرسید، صورت چهار کودک بود، نه سه. به یاد میآورم که برای تنظیم مجدد تصویر به صورتم سیلی زدم. تصور کردم که شوهرم ساعتهای طولانی کار میکرد و مرتباً در سفر بود، من لاغر بودم و سه فرزند داشتم.
چگونه میتوانم شغل جدیدی را دنبال کنم و فرزند چهارم داشته باشم؟ اما آن تصویر واضح بود و چشم انداز قانع کننده بود. در قلبم میدانستم که زندگی رؤیاییام شامل پرورش یک خانواده بزرگ و در عین حال دنبال کردن زندگی در خارج از خانه است.
همانقدر که از نداشتن آنچه برای خلق هر دو لازم است میترسیدم، اما در اعماق قلبم میدانستم که اگر حداقل برای داشتن فرزند چهارم تلاش نکنم، این خطر بزرگتر است که با حسرت به گذشته نگاه کنم.
فقط یک سال بعد، متیو ریموند کوچک تگزاسی وارد شد. در حال حاضر، من به گونهای زندگی میکنم که در سال 2002 نمیتوانستم تصورش را بکنم.
اگرچه بیشتر از آنچه در آن زمان تصور میکردم، پیش افتادم، این فقط این باور من را تقویت کرده است که میتوانیم جرأت کنیم و دنبال رؤیایمان برویم. با تصور جسورانهترین رؤیاها، ما میتوانیم بفهمیم که واقعاً چقدر توانا، خلاق و شجاع هستیم.
همانطور که خانواده من در سال 2016 هنگامی که همه ما از قله کلیمانجارو صعود کردیم، یاد گرفتند، با گسترش محدودیتهایمان است که میتوانیم آنها را گسترش دهیم.
تنها زمانی که جرأت کنیم به خودمان اعتماد کنیم و شجاعانه رؤیاپردازی کنیم، میتوانیم از پتانسیل موجود در درون خود استفاده کنیم و درخشش خود را در جهان آزاد کنیم.
-
عدم اطمینان را در آغوش بگیرید.
پدرم، یک کشاورز فروتن با قلبی سخاوتمند، همیشه با این کلمات به من هشدار میداد: «شیطانی را که میشناسی بهتر از شیطانی که نمیشناسی است.»
من که در 16 سالگی مدرسه را ترک کردم و سالهای زندگیام را به دوشیدن گاو گذراندم، میدانستم که زندگی خوبی است، با این حال توصیه او برای من بین زندگی با صمیم قلب و زندگی راحت تأثیر گذاشت و تنش ایجاد کرد.
همه تغییرات، حتی تغییرات مثبت، ذاتاً ناراحت کننده هستند، زیرا مستلزم مبادله آشنایی با افراد شناخته شده برای عدم قطعیت جدید است. به همین دلیل است که بسیاری از مردم در طول زندگی بزرگسالی خود زندگی بیهدف را انتخاب میکنند، مثل راه رفتن در خواب.
در مشاغلی که آنها را بدبخت میکند یا در روابطی که آنها را تنها میکند، میمانند. شیطانی را که میشناسند بر شیطانی که نمیشناسند ترجیح میدهند، و آنچه را که اکنون قطعیتر است انتخاب میکنند، زیرا از احتمال بدتر از قبل میترسند.
اما به چه قیمتی؟ با تخفیف بهای بیعملی و بلاتکلیفی خود، خودمان را میفروشیم و به زندگی بسیار کوچکتر از زندگیای که میتوانیم رضایت میدهیم.
در تمام این مدت، رؤیاها عقب نشینی میکنند، اشتیاق کاهش مییابد، درها بسته میشوند، استعدادها میخوابند و زندگی میگذرد. یک زندگی نیمه تمام تراژدی نهایی است.
-
بزرگ فکر کنید و از گامهای کوچک شروع کنید.
معمولاً کمتر از یک دقیقه بعد از داشتن یک چشم انداز الهام بخش طول میکشد تا از اندازه شکاف بین جایی که هستید و جایی که میخواهید باشید غرق شوید.
به همین دلیل است که، هر چقدر هم که رؤیای شما جسورانه بزرگ باشد، باید با تقسیم آن به اهداف کوچکتر با اقدامات انجام شدنی و کوچک که در کوتاه مدت قابل دستیابی هستند، شروع کنید.
مارتین لوتر کینگ جونیور گفت: "لازم نیست کل راه پله را ببینید، فقط اولین قدم را بردارید." شناسایی چند قدم اول استراتژی است که برای یکی از مشتریان من، تریسی وبر، که EAT را تأسیس کرد، کارآمد بود!
با تریسی، در شارلوتزویل، ویرجینیا وبر مدیر فروش موفقی بود و علیرغم دستمزد مطمئن و پاداش پرسود سالانه، به طور فزایندهای از کارش در صنعت فناوری ناراضی بود.
او میخواست تغییری ایجاد کند و علاقه خود را به مربیگری تغذیه دنبال کند، اما نمیدانست از کجا و چگونه شروع کند.
"اولین کاری که میتوانید انجام دهید چیست؟"
او گفت: "من میتوانم برنامههای آموزشی را بررسی کنم و در مورد افرادی که قبلاً در این زمینه موفق هستند تحقیق کنم."
من میتوانم یک برنامه مالی برای کمک به خود در پیدا کردن چگونگی پر کردن شکاف درآمدی تهیه کنم؛ حداقل تا زمانی که کسب و کار من [تشکیل] ایجاد شود.
وبر در ادامه کسب و کار خود را ایجاد کرد و شامل مشاورانی شد که به مردم کمک میکردند از طریق تغذیه بهتر زندگی سالمتری داشته باشند.
همه اینها به این دلیل بود که او جرأت کرد بزرگ فکر کند، کوچک شروع کند و امنیت افراد شناخته شده را با امکاناتی که بیشتر الهامبخش او بود معامله کند. اگرچه کسب و کار وبر دیگر فعال نیست، اما او میگوید که ایجاد تغییرات در زندگیاش برای او نقطه جهشی بود.
نزدیکتر به خانه، با شروع راهاندازی برنامه تلویزیونی آنلاین خودم، RawCourage.tv، احساس غمگینی کردم. فاصله بین جایی که من بودم و دیدگاهی که برای نمایش پنج سال پس از شروع به کار داشتم بسیار زیاد بود.
بنابراین من با قدمهای کوچک شروع کردم. نام را انتخاب کردم، URL وبسایت را خریدم، یک طراح وبسایت پیدا کردم، دوازده قسمت اول را فیلمنامهنویسی کردم، منبع فیلمبرداران را تهیه کردم و به فهرست رؤیاییام از افرادی که دوست دارم با آنها مصاحبه کنم، رسیدم.
این یک تعهد بزرگ بود. اما من معتقدم که نباید منتظر بمانیم تا همه چیز را قبل از غواصی بدانیم. شک ندارم که یک سال بعد، وضعیت بهتری نسبت به زمانی که منتظر فرصتی باشم تا در خانهام را بزند، خواهم بود.
اگر متوجه شدید که غرق رؤیایتان شدهاید، روی کارهایی که میتوانید در روز یا هفته آینده انجام دهید تمرکز کنید. سپس هفته بعد و هفته بعد از آن، همین کار را انجام دهید.
یک برنامه 90 روزه بسازید و مراحل خاصی را هر چند کوچک هم که باشند برنامه ریزی کنید. آهسته جلو رفتن بهتر از راکد ماندن است. عمل قویترین پادزهر ترس است. تنها راه بالا رفتن از آن این است که درست از قلب آن عبور کنید.
6. شجاعت درونی خود را مجسم کنید.
بیایید واضح بگوییم: شجاعانه زندگی کردن به معنای نبود گره در معده، توده در گلو، دندان قروچه یا کف دست عرق نیست. این موضوع در مورد نترس بودن نیست. بلکه مربوط به ترس کمتر است.
همه ما ظرفیت عظمت را در درون خود داریم. گاهی اوقات آنقدر صرف خرید یک داستان کردهایم که با شجاعترین بخش خودمان غریبه شدهایم – اما نیازی نیست که اینطور بماند.
این آزمایش کوچک را امتحان کنید.
طوری بایستید که انگار نخی از سرتان بالا میکشد تا قد بلند و قوی باشید. شانههای خود را به عقب برگردانید. لبخندی آرام بر روی صورت خود بنمایید. چانه خود را بالا بیاورید و به آرامی به سمت بالا نگاه کنید.
شکم خود را قوی نگه دارید. بایستید و پاها را به اندازه عرض شانه باز کنید. سه نفس عمیق بکشید و زمانی را تصور کنید که احساس میکنید میتوانید دنیا را تحمل کنید. در آن احساس نفس بکشید، مشت خود را ببندید و نگه دارید.
اکنون که به منبع آن قدرت متصل شدهاید، خود را در حال انجام همان کاری که میدانید زندگی شما را در مسیری قرار میدهد که عمیقاً به شما الهام میبخشد تجسم کنید.
تصور کنید که اقدامات جسورانه و با اعتماد به نفس انجام میدهید. تصور کنید که اطرافیان شما به عنوان فردی برای تحسین و به حساب آوردن شما به شما واکنش نشان میدهند.
قدرت آن لحظه را احساس کنید. آن را در دست بگیرید. آن را بهگونهای خاطر بسپارید که گویی مالک آن هستید.
هر روز، شما میتوانید شجاعترین نسخه خود را به بزرگترین چالشهای خود بیاورید. خود را در بالاترین سطح قدرت خود نگه دارید. تنها در این صورت میتوانید متوجه شوید که هرگز نیازی به ترس نداشتید، زیرا شجاعت در تمام مدت در شما وجود داشت.
در این زمینه بیشتر بخوانید: کتاب کشف توانمندیها اثر دونالد او کلیفتون و مارکوس باکینگهام.