چند سالی است که راه اندازی کسب و کارهای کوچک با اصطلاحاتی همچون راه اندازی ناب و استارتاپ آکنده شده است. استارتاپ با دو معنای مرتبط با هم در ادبیات کارآفرینی مورد استفاده قرار می گیرد: نخست « شرکت نوپایی که در جستجوی تحقق الگوی کسب وکاری خاص است» و دوم « شیوه ی راه اندازی چنین شرکتی ». لازمه ی راه اندازی چنین استارتاپ هایی از یک سو انبوه جوانان دانش آموخته ای است که از توانمندی ، دانش و خلاقیت برخوردار هستند و از سوی دیگر کاهش فرصت های شغلی استخدام دولتی و نیمه دولتی ، فرصت بی نظیری را پدید آورده است تا بتوان با سوق دادن آن ها به سمت راه اندازی کسب و کار ، ضمن بهره برداری از این فرصت زودگذر ، کشور را بیش از پیش به سمت اهداف سند « اقتصاد مقاومتی » سوق داد.
این کتاب حاصل تحقیقات میدانی و مصاحبه های پرشمار نویسنده با کارآفرینانی بوده است که کسب و کار خود را با سرمایه ی اندک و با شعار « از کم شروع کن » به راه انداخته اند و در مدت زمان کوتاه توانسته اند با درآمدزایی خود را از قید و بندهای کارهای استخدامی برهانند.همین موضوع وجه تمایز این کتاب با اکثر کتب کارآفرینی موجود در بازار است که داستان ها و تجربه های کسب وکار های بزرگی را مطرح می کنند که با سرمایه های هنگفت راه اندازی شده اند.این کتاب آکنده از ایده های نو و خلاقانه ای است که می تواند به طور مستقیم یا غیر مستقیم راهنمای شما باشد. حتی اگر پیش از این کسب وکاری را راه اندازی نکرده اید باز هم این کتاب می تواند به شما برای انباشتن ثروتی چشمگیر کمک کند. نمودارها ، جدول ها و سیاهه های بررسی به شما امکان می دهد فرآیند راه اندازی و اداره ی کسب وکار خود را روی کاغذ بیاورید.
در بخشی از کتاب استارتاپ صد دلاری می خوانیم:
کایل هپ که اهل میشیگان است ، به معنی واقعی کلمه ، یک کارآفرین «تصادفی» است. کایل با نقل مکان به شیلی به همراه شوهرش صبا برای تامین معاش ، روی پروژه های جنبی « هنر زندگیAOL» کار می کرد و در عین حال به دنبال شغلی در زمینه ای که در نظر داشت یعنی مدیریت ورزشی می گشت . سبک زندگی آمریکای جنوبی عالی بود ولی شغل صبا به عنوان مهندس ساختمان امنیت شغلی چندانی نداشت. شرکت رد سراشیبی وحشتناکی قرار داشت. صبا ، عصر یک روز جمعه، این خبر را دریافت کرد که حقوقش 20 درصد کاهش یافته است. وی امضای قرارداد جدید را نپذیرفت و بالافاصله شرکت را ترک کرد.
دو روز پس از باخبر شدن از اخراج شوهرش ، کایل در حال دویدن در بیرون از خانه بود که فاجعه به شکل یک وانت در تقاطعی شلوغ به سمت او آمد و کایل را چند متر از نقطه ی تصادف آن طرف تر پرت کرد. جراحاتی که کایل بر اثر این تصادف برداشت دائمی بود اما مرگبار نبود. وی همانطور که انتظار می رفت به شدت مجروح شد. پس از یک هفته در بیمارستان وی چند هفته ی دیگر را نیز در خانه گذراند.قادر به راه رفتن نبود. بدنش به شدت کبود شده بود به طوری که حتی قادر به تایپ کردن نیز نبود. همین تصادف باعث شد که وی کار خود در زمینه ی آموزش هنر زندگی را از دست بدهد، کاری که برپایه ی امضای قرار داد انجام می شد. کایل با چهره ی بی تفاوت به من گفت: « اخراج شدن شوهرم و تصادف من آخر هفته ی بدی را برای ما رقم زد.»
کایل و صبا در آن زمان تقریبا سه سال بود که ازدواج کرده بودند و تا آن زمان ماه عسل واقعی نرفته بودند.بنابراین تصمیم گرفتند حالا که می توانند ، به تعطیلات بروند.به جای دنبال کار گشتن ، پروازی به ایتالیا را رزرو کردند و برای اولین بار چند هفته را به دیدار از اروپا گذراندند.پیش از تصادف ، کایل به طور تفننی عکاسی عروسی انجام میداد. هیچ گاه واقعا سعی نکرده بود این کار را به عنوان شغل انتخاب کند ولی پیش از پرواز ، پایگاه اینترنتی اش را روزآمد کرد و اطلاعیه ای داد که رزرو جدید برای آن کار می پذیرد.بالافاصله در خواستی آمد و به کایل این اعتماد به نفس را داد که ممکن است بتوان از این کار نوعی شغل برای خود دست و پا کرد.
زمانی که کایل و صبا به شیلی بازگشتند ، تصمیم گرفتند به طور تمام وقت ، عکاسی را امتحان کنند ، « دست کم تا زمانی که دیگر کاری به آن ها ارجاع نشود و درآمدی از کار نداشته باشند.»مایه ی شگفتی آن ها این بود که درخواست پشت درخواست به آدرس ایمیل آن ها می رسید و برنامه زمانی آن ها به سرعت پر شد.دو سال بعد آن ها هر سال 90 هزار دلار درآمد داشتند و روزهای سال بعدشان پیشاپیش به طور کامل رزرو شده بود.اکنون دیگر آن ها در سراسر دنیا کار می کنند و عروسی هایی را در آرژانتین ، اسپانیا، انگلستان و ایالات متحده عکاسی کرده اند.ممکن است از این تعجب کنید که کار کایل چرا باید شغل جالبی باشد؟چرا مشتریان او را از کشوری به کشور دیگر دعوت می کنند در حالی که کمبودی از نظر عکاسان خوب در محل خودشان نیست. کایل می گوید چون مشتریان خودشان به طور معمول به خوبی سفر می کرده اند از استخدام کسی از راه دور بیمناک نبودند. وی می گوید: « آنها می دانستند که جهان کوچک است و کار ما را به این دلیل دوست داشتند که ما با گذشت زمان روابطی پایدار برقرار می کردیم».