معرفی کتاب «دعوت به تمرین ذن»:
این کتاب درباره ی ذن است و برای کسانی نوشته می شود که از ذن یا چیزی نمی دانند یا خیلی کم می دانند.به این منظور تاجایی که ممکن است کتاب ساده شده تا خواننده بتواند کل جنگل را ببیند نه آن که به این یا آن درخت بیاویزد.ذن اساسا نوعی عمل یا تمرین است و نظریه ای از یک اعتقاد جزمی نیست.لغت ذن یا چن از لغت دیانه ی سنسکریت گرفته شده است که به معنی تفکر ونظاره است.
ذن یا دیانه یعنی به فراسوی اضداد « من » و « جهان » ،زندگی و مرگ ، « این جا و آن جا» رفتن ، یعنی به ورای تمام چیز هایی که می توان وصف یا تجربه کرد.
در بخشی از کتاب « دعوت به تمرین ذن » می خوانیم :
ذن از لغت دیانه آمده ، که می توان آن را فراتر رفتن از دویی شناسه و شناسه گر دانست.همینطور ورای تفاوت و تمایز میان« من » و «جهان» یا «من» و «آن» است. کمی از این حرف می زنیم.
به آن سو رفتن مثل به خانه رفتن .اغلب ما معتقدیم که کلمه ی « من » اشاره به چیزی در ما است که واقعیت دارد و کاملا تفاوت از هر چیز دیگری است .هم چنین معتقدیم که جهان که ما آن را « آن » می خوانیم ، واقعیتی از نوع دیگر دارد ، که کاملا متفاوت از واقعیت « من » است، انقدر متفاوت است که یکی با دیگری بیگانه است . ما این را مسلم می گیریم. کاملا حس می کنیم و یقین داریم که « من » چیزی است یا چیزی دارد که ما اگر بخواهیم می توانیم آن را کشف کنیم و بشناسیم؛ و این هم مسلم می گیریم که صندلی ، کتاب یا خانه نیز جوهر است، به شرط آن که ما مثلا روی آن را بخراشیم. با این کار مثلا توانستیم آن را کشف کنیم و بشناسیم. می گوییم « من » جان یا روان یا روح است که جوهری لطیف تر است ف و صندلی ماده است ، خشن و قابل تراشیدن و به کار بردن. اگر پافشاری کنید می گوییم « من اینجا هستم » و « جهان آن جاست » با یک مغاک جدایی و فاصله میانشان. حتا تن یا جسم هم « آن جا » است اگر چه در واقع این جا نوعی تردید هست چون ما میان تن بودن و بودن در تن در نوسانیم .
حرف زدن از فراتر رفتن از شناسه گر و شناسه ، فراتر از « من » و « آن » ف به نظر کمی انتزاعی و فلسفی می آید ، که هیچ پیامدی یا چندان حاصلی در زندگی معمولی ما ندارد.انسان در سعی به فراتر رفتن از شناسه گر و شناسه ، میلش به این احساس است که این ها کار عارفان و کسانی است که از جریان اصلی پیشامد های واقعی بیرون اند. اما به نظر می رسد که برای یک مدیر ، یک تایپیست ، بنای اجر چین، فروشنده ، راننده ی کامیون ، پزشک یا وکیل چندان ارزشی ندارد؛ و شناور ماندن در جریان اقتصادی ، یک پیشه ی تمام وقت است و انسان دچار پریشانی های متعددی نخواهد شد. اما چند لحظه تامل نشانمان خواهد داد که کلملت ، که کلماتی چون« من »و «آن» را هم شامل می شود، خودشان انتزاعات اند. آن ها ابزار های آسانی هستند که در توصیف و جداکردن چیزهایی که پیرامونمان رخ می دهند بسیار مفیدند ، اما این ها فقط یک وسیله ی آسان اند. ماشین هم خیلی مفید است اما اگر بگوییم که واقعیت فقط همان چیزی است که از شیشه ی جلو آن را میبینیم خود را به طور نالازمی محدود کرده ایم.این حرف به این معنی نیست که ما باید این واقعیت را ندیده بگیریم یا انکارش کنیم.همین طور هم منظره ای که از شیشه ی جلو « من » و « آن » می بینیم ف خیلی مفید است اما اگر این منظره یا نظر را تنها منظره بدانیم معنی اش این است که نه فقط خود را به طور نالازمی محدود کرده ایم بلکه دست و پای خود را توی پوست گردوی چند معمای خیلی دردناک گذاشته ایمکه دردناک ترینشان معمای زاد و مرگ است.