معرفی کتاب اشک های یک میلیارد دلاری:
بسیاری از افراد انگیزه راهاندازی استارت آپ شخصی خودشان را دارند. همین انگیزه باعث میشود به محض اینکه ایدهای به ذهنشان رسید به سرعت به دنبال عملی کردن آن باشند. اما آنچه مهم و البته لازم است، داشتن مهارتهای لازم از جمله ارتباط موثر با مشتریان است. با خواندن کتاب اشکهای یک میلیارد دلاری متوجه میشوید که بسیاری از شکست ها قابلپیشگیری هستند، به شرط اینکه دانش لازم در مسیر موفقیت کسب و کارتان را یاد بگیرید.
جیمی پراید یکی از معدود افرادی است که برای رسیدن به کسبوکار شخصیاش دست به کارشده است و در مسیر رسیدن به اهدافش بارها شکست را تجربه کرده است. البته جیمی در 20 سال گذشته استارت آپ های متعددی را تاسیس کرده و سرمایه مناسبی برای هرکدام ایجاد کرده است.
چرا استارت آپ ها شکست می خورند؟
جیمی پراید ایده این کتاب را زمانی پیدا کرد که به دنبال بررسی علت شکست های اخیرش بود. او همانند قبل فوراً دست به کار شد و علاوه بر تجربیات خودش، با بنیانگذاران و کارآفرینان موفق دیگر هم به بحث و گفتوگو پرداخت. سپس به سراغ کارآفرینان تازه وارد رفت و متوجه شد که چنین افرادی معمولاً با سردرگمی مواجه اند و مسیرشان را گمکردهاند و نمیدانند باید چه استراتژی هایی را انتخاب کنند تا به نتیجه برسند. بررسیهای جیمی پراید برای نوشتن کتاب اشکهای یک میلیارد دلاری به همینجا ختم نشد. به سراغ کارآفرینان شکستخورده هم رفت و با صحنههای عجیبی روبرو شد. او متوجه شد که حتی خبره ترین افراد هم در کسب و کارشان شکست را تجربه کرده بودند و به دلیل اینکه هیچ حمایتی نداشتند، به شدت احساس تنهایی می کردند.
جیمی نهایتاً متوجه شد که ریشه شکست استارتآپ ها زیست بوم دارد. زیست بوم شامل مفاهیمی مانند "شکست زود هنگام" است. او دریافت که افراد شکست خورده یا در معرض بحران چنین مفاهیمی را بهدرستی متوجه نشده اند که باعث شده بهسادگی مورد سو استفاده قرار بگیرند و شکست بخورند. شکست یک سازمان قطعاً تبعات ناخوشایند مختلفی را به دنبال دارد که صرفاً محدود به شکست های مالی نمی شود.
کتاب اشکهای یک میلیارد دلاری جنبههای منابع انسانی شکست یک کسبوکار را بررسی کرده است و راهکارهایی را نیز برای جلوگیری از وقوع شکست پیشنهاد داده است.
راههای جلوگیری از شکست در استارت آپ ها کدماند؟
راهها و تاکتیکهای مختلفی برای جلوگیری از شکست وجود دارد. برای مثال انتخاب شریک یکی از مهم ترین اقدامات شما است چراکه همانند یک سکه دو رو است. شریک خوب میتواند باعث پیشرفت شما و کسب و کارتان شود. در مقابل شریک نادرست میتواند شما را از پای درآورد! هرچند جیمی پراید به طور کلی توصیه میکند که از انتخاب شریک اجتناب کنید، راهکارها و مراحلی را برای انتخاب شریک به شما نشان میدهد.
البته وقتی اوضاع بد پیش می رود علت آن را صرفا در اطراف خودتان جستجو نکنید. بسیاری از مواقع این شما هستید که اقدام نادرستی را در پیشگرفتهاید. اگر میخواهید دررسیدن به اهدافتان موفق باشید باید خودتان را بهخوبی بشناسید. سپس برای بهبود مهارتهای فردی و میان فردیتان تلاش کنید و خودتان را به اوج آمادگی و آگاهی برسانید.
این کتاب توسط امیررودی در 232 صفحه ترجمه شده و انتشارات هورمزد آن را به چاپ رسانده است. با خواندن این کتاب یاد میگیرید که علت بسیاری از شکست ها چه بوده اند و یاد میگیرید چگونه از شکست در استارت آپ یا کسبوکارتان بگریزید.
در بخشی از کتاب اشک های یک میلیارد دلاری می خوانیم:
پیش از این استارتاپ را اینطور معنا کردم : « یک ستاره ی موقت در جستجوی مدل کسب وکار نامحدود،تکرار شدنی و سودآور».
بنیان گذاران ، غالبا ایده یا محصول را با مدل کسب و کار اشتباه می گیرند.عاشق ایده شدن بسیار آسان و از آن آسان تر،عاشق محصول شدن است. ایده ها همه جا یافت می شوند و ارزان هستند.
ایده بذری است که بیش تر استارتاپ ها از آن متولد می شوند و این چیز بدی نیست؛ با وجود این، بیش تر بنیانگذاران بیش از حد به ایده اهمیت می دهند.
ایده ها جذاب اند ؛ اما این مدل های کسب وکار هستند که استارتاپ های موفق را می سازند. رسیدن به ایده های هوشمندانه آسان است؛ اما ساختن یک مدل کسب و کار کامل و امکان پذیری اقتصادی آن دشوار است.
بیشتر ایده ها در بهترین حالت، فرصت موجود در بازار را شناسایی می کنند و در بسیاری موارد حتی همان فرصت هم به اعتبار سنجی نیاز دارد.
شکست های مدل کسب و کار را می توان در چهار گروه قرار داد:
فقدان مطلوبیت:این مورد به نبود درک کافی از مشکل یا حل کردن مشکلی مربوط میشود که مشتری هدف ، آن را مربوط نمی داند.
فقدان امکان پذیری اقتصادی:استارتاپ ها به دلایل بسیاری از عمل کردن باز می مانند که برخی دلایل آن می تواند استخدام ضعیف ، تمرکز براقدامات اشتباه یا سرعت بسیار کند آن ها در اجرای برنامه ها باشد.
فقدان زیست پذیری:ما در مورد از پیش زنده یا مرده بودن استارتاپ ها با توجه به میزان درآمد،نرخ رشد و هزینه ها صحبت کردیم.مدیریت هزینه ها در یک مدل کسب و کارکه در نهایت به تساوی دخل و خرج و سوددهی می انجامد،ضروری است.به تازگی تغییر جهت آشکاری در جامعه ی سرمایه گذارپدیدآمده و آن ها از استارتاپ های رشد محور(شرکت هایی که تنها بر رشد کاربر یا دیگر معیارهای رشد تمرکز دارند؛مثل توئیتر)به سمت استارتاپ های محصول محور(شرکت هایی که بر معیارهای مالی مثل برابری دخل و خرج و هزینه ی جذب مشتری تمرکز دارند؛مثل گوگل)گرایش یافته اند.