خلاصه کتاب بنویس تا اتفاق بیوفتد:
چرا به آرزوهایم نمیرسم؟
آمارها به ما می گوید که فقط 3 درصد از مردم آرزوهایشان را مکتوب می کنند و آن را به هدف تبدیل می کنند. نوشتن به شما کمک می کند تا افکار و رفتار خود را به سوی اهدافتان جهت دهی کنید. با جهت دهی مناسب، پس از مدتی متوجه انرژی مثبتی می شوید که می تواند یاری قدرتمند برای شما در رسیدن به اهدافتان باشد. با خواندن کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد، متوجه می شوید که نوشتن اهداف به آنها ارزش می دهد.با نوشتن افکار و اهدافتان متوجه می شوید که از خود چه می خواهید تا برای به دست آوردن آن برنامه ریزی کنید.
نوشتن افکار چه کمکی به من می کند؟
البته نوشتن حتی در مورد افکار منفی هم وجود دارد. مثلاً کتاب سوپ جوجه برای روح روایتگر معلمی است که از شاگردانش می خواهد تمام «نمی توانم» های ذهن خود را در یک کاغذ بنویسند، سپس تمام این «نمی توانم» ها را در جعبه ای قرار می دهد و به همراه دانش آموزان در حیاط مدرسه دفن می کند. پیام این کتاب تاثیر نوشتن افکار و ثبت آنها در جایی بیرون از ذهن است. مشابه بسیاری از کتاب ها در حوزه روانشناسی موفقیت، کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد نیز بر همین اصل تاکید دارد. خانم هنریت کلاوسر، نویسنده کتاب، بنا بر تجربه شخصی اش اقدام به نوشتن این کتاب کرده است. او که پیش از نوشتن این کتاب نویسنده ای ماهر بوده است، بیان می کند که توانسته است با نوشتن، به بسیاری از آرزوهایش برسد؛ البته نوشتن هدفمند نیاز به قواعد خاصی دارد که در این کتاب به آنها اشاره شده است.
جنبه جذاب این کتاب، داستانی بودن آن است. خانم هنریت کلاوسر با بیان قصه های متفاوت جنبه های اثربخشی نگارش اهداف آرزوگونه را نشان می دهد. کتاب «بنویس تا اتفاق بیفتد» به دغدغه و سوال های شما بهترین پاسخ را خواهد داد. داستان های مطرح شده در این کتاب، همگی اصل خاصی را دنبال کرده اند؛ افراد عادی فوق العاده!
نویسنده قصد ندارد بگوید کارکترهای این داستان ها قدرت ذهن خارق العاده ای داشتند؛ برعکس، آنها افرادی عادی بودند که با پیروی از اصولی ساده، مانند نوشتن افکار ، به اهدافشان رسیده اند. پس شما هم می توانید شگفتی خلق کنید. البته لازمه آن مطالعه کافی و تمرین مداوم است .
آیا این کتاب برای من مناسب است؟
اگر می خواهی با تکنیک نوشتن به اهدافت برسی این کتاب رو از دست نده.
در بخشی از کتاب بنویس تا اتفاق بیوفتد می خوانیم:
از آن روزهای قشنگی بود که آب روی ساحل براکت می درخشید و کوهستان المپیک در امتداد تننگه چنان تلاتویی داشت که مثل بستنی گردویی خامه ای به نظر می رسید که اماده ی خورده شدن باشد.از ان روزهایی که قایق ها روی اب پراکنده اند؛چون همه می خواهند از این اسمان آبی، باد های ملایم ودریای آرام استفاده کنند.
ولی برادر ورزشکار من که قهرمانورزش های سه گانه است(شنا،دوچرخه سواری و دو9نظر دیگری داشت.
با شادمانی اعلام کرد یک روز عالی برای دویدن!
چند وقتی بود قول داده بود دو خواهر آماتورش را بیرون ببرد و یکی دو تا فوت و فن دویدن به ما یاد بدهد.امروز روزش بود او کفش های نایک و ما کفش های کِدز خودمان را پوشیدیم و از در بیرون زدیم تا درپیاده رو بدویم.او اول با سرعت متوسط کنار ما می دوید، ولی بعد شتاب گرفت.طولی نکشید مثل مربی های آموزشی که به جوخه ی تازه سربازان بی نظم و ژولیده مشق نظامی می دهند ،سرمان داد می کشید.
با اشاره به فولکس واگن قرمزی که دو کوچه پایین تر پارک کرده بود،«آن فولکس واگن را می بینید؟می بینیدش؟ آن فولکس واگن مال شماست.بدوید بگیریدش.بدوید بگیریدش!»
هِن هِن هِن.فولکس واگن. به سمت فولکس واگن می دویدیم.کاملا متمرکز و مصمم به سمت ماشین پارک شده دویدیم و د ویدیم.بعد همانطور که به ان ماششین قرمز نزدیک می شدیم،قبل از اینکه بتوانیم بایستیم و گلگیر فولکس را لمس کنیم و کار را تمام شده بدانیم،برادرم هدف راتغییر داد.«فولکس واگن را فراموش کنید!آن تپه را میبینید؟آن تپه مال شماست.بدوید بگیریدش. بدوید.بدوید.نایستید!
به محض نزدیک شدن به هدف او دوباره تغییرش داد.ما به دویدن ادامه دادیم.برادرم چند بار دیگر هدف را تغییر داد.هر با ریک هدف جدید در نقاطی دور تر.تا پایان ان روز صبح اماده بودیم برادرمان را بکشیم ول یمجبور بودیم قبول کنیم.در حقیقت هر چه جلو تر می رفتیم کار اسان تر می شد و در همه ی عمرمان به سرعت آن روز ندویده بودیم.
وقتی گیر می افتم و نمی دانم قدم بعدی برای محقق شدن رویاهایم چیست، از تکنیکی استفاده می کنم که به آن می گویم«نوشتن تا رسیدن به راه حل».روش برادرم که آن روز هدف هایش را تغییر می داد به استعاره ای برای من تبدیل شد که بنویسیم وبنویسیم و به موضوعات هرچه بیشتری بپردازم تا بالاخره جواب در سرم جرقه بزند.
اول کفشها یکِدز ذهنی ام را می پوشم و چیزی می نویسم .هر چیزی ،تا قلم را به حرکت وادارم و واژه ها را روی کاغذ قرار دهم.حتی اگر فقط بنویسم«نمی دانم چه بنویسم».وقتی به پایین صفحه ی اول نزدیک می شوم و کند تر می نویسم،خودم را به چالش می کشم تا ته صفحه ی بعد را ادامه دهم:ان صفحه مال توست .خودم را وادار می کنم:پرش کن. پرش کن . به نوشتن ادامه بده.
در «تای چی »به این تمرین بسط دادن می گویند.یعنی وقتی به خودتان آموزش میدهید روی چیزی فراتر از هدف اولیه تان یا چیزی که فکر می کردید گستره ی قابلیت هایتان است،تمرکز کنید.
نوبت چاپسوم
وزن280
نویسندههنریت کلاوسر
موضوعبرنامه ریزی, هدف و هدف گزینی
شابک۹۷۸-۶۰۰-۸۹۱۳-۲۵-۲
مترجممهدی نکوئی
تعداد صفحات237
انتشاراتنگاه نوین
قطعرقعی
سال انتشار1399
جلدشومیز
0.0 از 5
از 0 رای
0
0
0
0
راهنمای خرید
اشتراک گذاری محصول
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.