آیا تا به حال به این فکر کرده اید که بیش از قابلیت هایتان از خودتان انتظار داشته باشید؟ آیا تا به حال فراتر از مرز توانایی های فعلی تان قدم برداشته اید؟ آیا چیزی را بیش تر از حد معمول یاد گرفته اید؟ آیا تا به حال لذت و اثر بیش تر یادگرفتن را چشیده اید؟
این کتاب راهکارهایی برای بیش تر یادگرفتن در اختیارتان قرار می دهد. شاید به همین دلیل است که واژه ی بیش یادگیری را معرف بهتری برای این فرآیند می دانم.
همه ی ما دوران مدرسه را مثل هم گذرانده ایم و تعریفمان از یادگیری برگرفته از همان روش قدیمی و سنتی آموزشی است . عمدتا فرزندانمان را به تلاش بیش تر و جدی تر در قالب برنامه های آموزشی مکمل و فعالیت های فوق برنامه ی آموزشی مدرسه ترغیب یا حتی وادار می کنیم. اگر به مهارت خاصی علاقه مند باشند ، بیش تر اوقات به آنان اجازه نمیدهیم که پرداختن به آن مهارت و یادگیری آن را با اولویت بیش تری از مطالب درسی دنبال کنند. تقریبا همه ی ما با این عبارت امری آشناییم : « اول درس !»اما محصول همین دو کلمه ، شاید خیلی عظیم فارغ التحصیلان فاقد مهارتی باشد که تبدیل به پدیده ای تاسف بار به نام « بیکاران تحصیل کرده» شده است. افرادی که تاکید به اولویت اغراق شده درس نسبت به مهارت ، مانع از این شده است که به توانایی ها و استعداد های خود پی ببرند، مهارت های کاربردی را بیاموزند و خود را صرفا محدود به برنامه و فضای رسمی و سنتی مدرسه نکنند.نویسنده کتاب با جمع آوری تجربیات افراد موفقی که فراتراز مدرسه و دانشگاه قدم برداشته اند ، به مفهوم بیش یادگیری به تفصیل پرداخته است. به تعریف وی،بیش یادگیری عبارتست از « تلاش برای آموختن کاربردیِ مهارت یا دانشی خاص ، در زمانی کوتاه با استفاده از راهبردهای ویژه».
این کتاب به شما کمک می کند تا در وهله ی اول به توانایی هایتان ایمان بیاورید و به سمت آنچه تاکنون برایتان غیرممکن می نمود، قدم بردارید. هر زمان که اراده کنید، می توانید برای یادگیری مهارتی خاص و کاربردی اقدام کنید. اما قبل از آغاز این کار، کتاب را مطالعه کنید تا حساب شده و طبق اصولی معین قدم بردارید. شاید مطالب موجود در این کتاب بیش از هر جامعه ای برای ما ایرانیان ، خصوصا در این برهه از زمان ، کاربردی باشد. چرا که می توانیم با تسلط بر مهارتی خاص ، سهم قابل توجهی از بازار پرتنش و رقابتی امروز را از آن خود کنیم و کسب و کار خود را رونق دهیم.
در بخشی از کتاب بیش یادگیری می خوانیم:
واتسال جیسوال دوران کودکی و نوجوانی اش را در هند گذراند،بعد با رویای معمارشدن به کانادا مهاجرت کرد. حالا بعد از چهارسال با مدرکی تازه مهرشده و ورود به بازارکاری که بعد از دوران رکود بزرگ در بدترین حالت خودش قرار داشت ، دستیابی به آن رویا دوراز انتظار به نظر می رسید. حتی در شرایط اقتصادی خوب هم دستیابی به جایگاهی مناسب در معماری آسان نیست ؛ چنین چیزی درست چند سال بعد از سقوط بازار در سال 2007 تقریبا غیرممکن بود.شرکت ها حتی معماران با تجربه را کنار هم می گذاشتند. اگر هم می خواستند کسی را استخدام کنند ، ریسک نمی کردند که تازه کارانی را که تازه فارغ التحصیل شده اند استخدام کنند. از میان هم کلاسی هایش ، تقریبا هنوز هیچ کس شغلی مرتبط با معماری نیافته بود . بیش تر آن ها تسلیم شرایط شده ، به شغلی غیر مرتبط تن داده و یا به ادامه تحصیل روی آورده بودند ، و یا تصمیم گرفته بودند تا آرام شدن طوفان های اقتصادی با خانواده شان زندگی کنند.
جیسوال یکی دیگر از شرکت های معماری را در حالی ترک کرد که بار دیگر دست رد به سینه اش زده بودند. پیاده به آپارتمان تک خوابه کوچکش که با دو هم اتاقی شریک بود برگشت. بعد از صدها بار ارسال رزومه و جواب نگرفتن ف تصمیم گرفت روش جدی تر را امتحان کند و مستقیم به شرکت ها برود و مصرانه با هر کسی که مسئول است ، حرف بزند. ولی بعد از هفته ها تلاش و شرکت در ملاقات های رسمی نا خوشایند هنوز هیچ پیشنهاد شغلی ای نگرفته بود. حتی هیچ تماسی هم درباره ی هیچ کدام از مصاحبه هایش نگرفته بود.
با این حال جیسوال شک داشت که دلیل بی فایده بودن تلاشش فقط رکود اقتصادی باشد. از کوچک ترین واکنش شرکت هایی که مراجعه می کرد متوجه می شد که آن ها او را گزینه ی مناسبی برای استخدام نمی دانند. او در دانشگاه معماری خوانده بود ، اما بیش تر مطالب درسی اش روی طراحی و نظریه متمرکز بود.به روش پروژه های طراحی خلاقانه آموزش دیده بود که هیچ ربطی به واقعیت اصول و هزینه های ساخت و ساز و نرم افزارهای خاص آن ندارد. از آنجا که سابقه ی پروژه های دانشگاهی اش شبیه استاد فنی و مفصلی که معماران با آن کار می کنند نبود ، می دانست که برای استخدام لازم است دوره ی آموزشی طولانی را بگذراند که شرکت ها ی کمی از عهده ی انجام آن بر می آیند.