معرفی کتاب دایره اول:
در جریان سفری به آمریکای جنوبی من و خوزه لوپز در فرودگاه بودیم . درحال لذت بردن از طعم غذای آمریکای جنوبی بودیم و خوزه در مورد برنامه ای که من عصر روز قبل برگزار کرده بودم صحبت می کرد. او گفت آموزش دیروز تو در مورد دایره ی اول ایده ی بسیار خوبی برای یک کتاب است. باید آن را بنویسی. من گفتم که از قبل قصد نوشتن چندین کتاب دیگر را دارم.او گفت خوب است اما من فکر می کنم یک ایده ی فوق العاده است و مردم بسیاری به آن نیاز دارند. بسیار مهم است که تکثیر در یک سازمان اتفاق بیوفتد و من هر چه بیش تر به آن فکر کردم برایم اهمیت بیش تری پیدا کرد.
بسیاری از مردم نمی دانند که تکثیر از کجا در تیمشان اتفاق می افتد و بعضی ها اصلا باور ندارند که تکثیر واقعا وجود دارد . آن ها به اشتباه بالاسری ها و یا اعضای تیمشان را مقصر نتایج ضعیف شان می دانند. این باور ما از این موضوع اصلی دور می کند که ما این هستیم که آهنگ رشد سازمان و مدل رفناری آن را تعیین می کنیم.
و متاسفانه به خاطر زطبیعت انسان می توان گفت که 90 درصد ویژگی های بد فرد در سازمانش تکثیر می شود و این درحالی است که این درصد برای ویژگی های خوب تنها حدود 40 تا 50 درصد است.بنابراین آنچه که ما در بالای سازمان انجام می دهیم تاثیر فوق العاده ای برآنچه که در سطوح پایین تر اتفاق می افتد خواهد داشت.
ما فرهنگ تیم خود را تعیین می کنیم واین فرهنگ خواه مثبت یا منفی به هر حال در تیم ظهور می کند.
این کتاب شامل نگرش های قدرتمندی در مورد اینکه چگونه رشد سریعی داشته باشیم و سرعت تیم خود را تعیین کنیم ، اصولی که سازمان بر مبنای آن ها بنا می شود و قدرت تکثیری که شما در سطوح پایین تر سازمان تجربه خواهید کرد، می باشد.
این مولف اصلی بازاریابی شبکه ای است : فلسفه ، رهبری و مانند تمامی مثال های دیگر رهبری واقعی ، بحث دستوردادن به بقیه نیست. بلکه مدل سازی رفتاری است که شما می خواهید در سازمانتان اتفاق بیوفتد . اولین کسی که شما رهبری می کنید، خود شما هستید.
بنابراین من امیدوارم که شما تصمیم بگیرید مسئولیت تجارت خود را بپذیرید و دیگر موفقیت خود را در افراد و جاهای دیگر جست و جو نکنید.اگر شما شروع به ساختن دایره ی اول کنید یعنی شما انتخاب کرده اید که موفقیت خود را خلق کنید ، آن هم با چارچوب های خودتان.
در بخشی از کتاب دایره اول می خوانیم:
یک صبح شنبه زیبا در جنوب فلوریدا است و من سوار بر ماشین وایپر خودم حرکت میکنم و موسیقی زیبایی در حال پخش شدن از استریوی ماشین است. یک پیکاپ مشکی از کنار من عبور می کند در حالی که شیشه آن پایین است و یک توله سگ زیبا سرش را در باد بیرون آورده.
چشمانش بازش و گوش هایش که در باد تکان می خورد و زبان آویزانش لذتی را در وجودش نشان می دهد که گویی در بهشت است . موسیقی به آهنگ مورد علاقه ی من تغییر می کند و من دارم فکر می کنم که زندگی چقدر زیباست.
روز قبل یکی از دوستانم در تیم سافتبال با من تماس گرفته بود و می گفت که از اتومبیلش سرقت شده است . او داشت از خانه ی مادرش بیرون می آمد و نیاز داشت هوایی بخورد چرا که مادرش به او هشدار داده بود که وسایلش را داخل اتومبیل نگذارد و حال که این اتفاق افتاده بود ، به جای همدردی به او می گفت : بهت گفته بودم.از او پرسیدم که آیا دزد شیشه ی ماشین را شکسته؟ گفت نه. گفتم خب این خبر خیلی خوبی است چون دیگر دغدغه ی تعمیر آن را نداری. بعد پرسیدم که آیا دستکش های سافت بال او هم داخل ماشین بوده ؟ گفت نه چون آن ها را به جایی برای تعمیر سپرده بودم.
گفتم واقعا خوش شانس بوده ای چرا که دستکش های سافت بال ماه ها طول می کشد که به قالب دست در بیایند.او هم تایید کرد و گفت درست است اما در عوض چوب سافت بال قدیمی ام را دزدیده اند. گفتم باید خوشحال باشی که چوب قدیمی ات را دزدیده اند و نه چوب سافت بال 300 دلاری که کریسمس گرفته بودی.
گفت : واقعا حرفهایت به انسان انگیزه می دهد ! تو در هر اتفاقی فقط مثبت ها را می بینی.
درست است . من بسیار خوش بینم. من همواره نتایج خوبی که از دل اتفاقات بد می آیند را می بینم.
این طرز فکر من است و این طرز فکر بیش از هر چیز دیگری در رقم زدن موفقیت نقش دارد.چرا که طرز فکر ما نگرش ما را می سازد و نگرش ما اقداماتی که انجام می دهیم یا نمی دهیم را شکل می دهد.اگر شما فکر می کنید که مردم شکاک اند ، شما این دیدگاه را که در پس زمینه ی ذهنتان است به آن ها انتقال می دهید و شک و تردیدی که شاید در شرایط معمولی در ذهن آن ها نباشد ، ایجاد می کنید.اگر انتظار داشته باشید که دست رد به سینه تان بزنند ، قطعا با آن مواجه خواهید شد و اگر انتظار داشته باشید که تیم تان منفی شوند و از آن کناره گیری کنند ، آن ها در این زمینه نیز شما را مایوس نخواهند کرد.