معرفی کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها:
این کتاب رنج های شما را به ابزار ،زخم هایتان را به قدرت ، و مشکلاتتان را به مشکلاتی معمولی تر تبدیل می کند.این پیشرفتی واقعی است.این کتاب را به چشم راهنمایی برای رنج هایتان بنگرید؛راهنمایی برای چگونگی رنج کشیدن آسان تر و معنی دارتر، با شفقت و فروتنی بیش تر .این کتابی است درباره ی برداشتن قدم های سبک تر با وجود بارهای سنگین روی دوش تان، درباره ی آرامش بیش تر در برابر بزرگ ترین ترس های تان و خندیدن به اشک هایتان در همان حالی است که از چشم تان سرازیرند.
ان کتاب به شما یاد نمی دهد چطور به دست بیاورید یا بیندوزید؛بلکه یاد می دهد چطور ببازید و رها کنید.به شما یاد می دهد چطور سیاهه ای از زندگی تان بسازید و همه چیز جز مهم ترین ها را خط بزنید.به شما یاد می دهد چشمانتان را ببندید و مطمئن باشید که می توانید خودتان را به پشت رها کنید و اگر زمین خوردید اشکالی ندارد ، به شما می اموزد که دغدغه های کمتری داشته باشید.
در بخشی از کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها می خوانیم:
بیش تر ما در بسیار ی از کارهایی که می کنیم ، خیلی عادی و متوسط هستیم. حتی اگر در یک چیز استثنایی باشید،به احتمال زیاد در بیشتر چیز های دیگر متوسط یا پایین تر از متوسط هستید.این طبیعت زندگی است .برای این که در چیزی واقعا ماهر شوید باید وقت وانرژی بسیاری صرف کنید.از آن جا که همه ی ما وقت و انرژی محدودی داریم ، فقط تعداد اندکی از ما در بیش از یک رشته ، آن هم اگر بتوانند ، استثنایی خواهند شد. پس می توان گفت به لحاظ آماری محال است که فردی خاص در تمام حوزه های زندگی اش یا حتی در بسیار ی از حوزه های زندگی اش ، عملکرد استثنایی داشته باشد.کسانی که در کسب وکار باهوش اند اغلب در زندگی های شخصی شان افتضاح هستند.اغلب ورزشکاران توانا سطحی نگر و به اندازه ی یک سنگ لو بوتومی شده احمق اند.بسیاری از افراد مشهور به همان اندازه ی مقلدان و هواداران حیرت زده شان درباره ی زندگی بی اطلاع هستند.
همه ی ما در اکثر موارد، آدم های کاملا متوسطی هستیم .این استثناها هستند که تمام توجه ها را به خود اختصاص داده اند.ما همگی تا حدودی این قضیه را از قبل می دانیم؛ اما به ندرت به آن فکر یا براساس آن عمل می کنیم. قطعا هیچ وقت بحث نمی کنیم که چرا این مشکل ممکن است مشکل ساز باشد.داشتن اینترنت ، گوگل ، فیسبوک ،یوتیوب و دسترسی به بیش از پانصد کانال تلویزیون شگفت انگیز است.اما توجه ما محدود است.راهی وجود ندارد که بتوانیم امواج بزرگ اطلاعاتی را که پیوسته از کنارمان می گذرند، پردازش کنیماز این رو تنها صفر و یک هایی که می توانند نفوذ کنند و توجه ما را جلب کنند، بسته های اطلاعاتی واقعا استثنایی ، از 999/99مین صدک هستند.
در تمام شبانه روز در هفت روز هفته یس وقفه با سیلی از اطلاعات واقعی و شگفت انگیز مواجه می شویمک بهترین بهترین ها ، بدترین بدترین ها ،فوق العاه ترین حرکات جسمی،خنده دارترین جوک ها، نگران کننده ترین اخبار،ترسناک ترین خطرات.
امروز زندگی های ما پر از اطلاعاتی از دو انتهای منحنی زنگوله ای تجربه های انسانی است؛ چن در بازار رسانه آن ها هستند که چشم ها را به سمت خود می کشند،و چشم ها با خود دلار می آورند. این از همه مهم تر است .با این حال بیش تر زندگی در میانه ی یکنواخت آن می گذرد.بیش تر زندگی غیر استثنایی و درواقع بسیار متوسط است.
این سیل اطلاعات بی نهایت ما را به عقیده سوق داده است که استثناگرایی هنجار جدی است. چون همه ی ما بیشتر اوقات خیلی معمولی هستیم، سیل اطلاعات استثنایی ما را به تردید نفس و درماندگی شدید هدایت می کند؛ چون واضح است که ما کامل نیستیم. پس از طریق حق به جانبی و اعتیاد جبران می کنیم .ما از تنها راهی که می شناسیم ، مقابله می کنیم :از طریق خود بزرگ بینی گرایی یا دگر بزرگ بینی گرایی.
برخی از ما این کار را با کشیدن نقشه های کسب سریع ثروت انجام می دهیم ، و برخی دیگر هم با سفر به آن سوی دنیا برای نجات بچه های گرسنه ر افریقا.یکی این کار را با درخشیدن در مدرسه و کسب تمام جوایز انجام می دهد. دیگری این کار را با تیراندازی به یک مدرسه انجام می دهد.برخی این کار را با داشتن رابطه ی جنسی با هر موجود گویا و زنده ای انجام می دهند.این ویژگی با فرهنگ در حال گسترش حق به جانبی ، که پیش از این درباره اش صحبت کردم، گره می خورد.نسل هزاره اغلب به خاطر این تغییر فرهنگی سرزنش می شوند؛ اما احتمالا علتش این است که نسل هزاره متصل ترین و اشکارترین نسل هستند.در واقع گرایش به سمت حق به جانبی در سرتاسر جامعه دیده می شود.من معتقدم که این به استثناگرایی یا همان قهرمان پروری رسانه های جمعی ارتباط دارد.