معرفی کتاب یافتن معنا در نیمه دوم عمر:
یک قرن پیش کارل یونگ روانپزشک سوئیسی به دشوار ترین کاری که می توانست انجام دهد دست زد:سربراوردن از گریبان ،اندیشیدن هوشیارانه به دریایی که ما را پیش می برد و در عین حال زندگی کردن سوار بر امواج این دریا.چگونه می توانیم خود را درک کنیم بدون آنکه از بیرون هم شاهد ماجرا باشیم و هم بخشی از آن؟یونگ در سال 3191 میلادی از خود پرسید : « اسطوره من کدام است؟» او می دانست که در پی چیزی نیست که اجدادش باور داشته و این را هم می دانست که مهم تایید و سییل باور های عموم مردم نه تنها راه او را کج می کند، حتی ماهیت روحش را نیز به بند می کند.چنین بود که به درون اعماق ناخودآگاهش شیرجه ای جسورانه زد و با هر هیبتی که در این مسیر بر سر راهش قرار گرفت، به پرسش و پاسخ پرداخت ؛ فرآیندی که آن را « تخیل فعال» نامیده بود.در این ماجراجویی چنین نیروهایی را صرفا متصور نمی شد ، بلکه به آن ها جان می داد و آن ها را فعال می کرد. روان ما به طرز نامحسوسی از دورن ما و از دل تاریخ و پیشینه هایمان گذر می کند و فقط زمانی در درک خودآگاهمان گنجانده می شود که قالبی ملموس به خود بگیرد.یونگ در گفت وشنود با اشکالی که درون خود می دید، داستان رویارویی هایش را به نگارش در آورد و حتی نقش و نگار حضور چنین هیبت هایی را نیز ترسیم کرد.چند دهه بعد کتابی با جلد قرمز با عنوان کتاب سرخ انتشار یافت.یونگ ساز وکارهای بسیاری را به تصویر کشید که روان ما با آن ها آشفتگی تجربیات از سر گذرانده را سر و سامان می دهد و برای وجودمان انسجام ، معنا و مقصود قائل می شود.یونگ از دل واکاویدن خود ، کلنجاررفتن های شگفت انگیز با بیمارانش و کاوش مو به موی فرهنگ غربی وشرقی ،ابزارهایی در اختیار ما قرار می دهد تا خود را بهتر بشناسیم ، درک کنیم و از تغییرات و جنبش های فرهنگی فهم و تفسیر های بهتری داشته باشیم. اگر با خودمان صادق باشیم باید اذعان کنیم که در نمایشی طولانی که نام آن را زندگی گذاشته ایم تنها فردی که حضور مداوم دارد خود ما هستیم.به همین ترتیب باید این را هم بپذیریم که در برابر نقشی که در انتخاب های روزانه خود بازی می کنیم ، در روابط و در آنچه بر ما گذشته است، مسئولیتی شگرف داریم .یونگ معتقد بود که ما فقط موجودات این زمان و مکان نیستیم ، بلکه ساختارهای روانی اجدادمان را نیز به دوش می کشیم. برای درک چنین فرایندهایی لازم است نگاهی عمیق به درون بیندازیم و به تماشا بنشینیم.
با اینکه داستان زندگی مان متفاوت است با موانع مشترکی روبرو می شویم. به عبارتی انطباق های ما که بر پایه ی ترس بوده اند و در گذشته جان ما را نجات داده و کمک کرده اند که بزرگ شویم ، حالا مانع رشد بیش ترمان می شوند.چنین انطباق هایی از مراحل اولیه ی رشدمان ریشه گرفته اند،بنابراین مصمم هستند که جان و توان ما را بگیرند. قابلیت ها و ظرفیت های دوران بزرگسالی ما را سست کنند و ما را در الگوهای شکل گرفته اولیه به بند بکشند.صبح ها که بیدار می شویم قصد نداریم همان الگوهای خود ویران گر را در زندگی مان تکرار کنیم اما در پایان روز معمولا همین کار را کرده ایم.به قول مولانا لازم نیست در به در دنبال عشق باشید ، کافی است دیواری را بیابید که در درون خود در برابر عشق ساخته اید.پروژه ی یونگ نیز با این مسئله بی ارتباط نیست ، زیرا ضمن اینکه در زمان حال شناور هستیم و پیش می رویم ، بد نیست کمی هم به زندگی مان فکر کنیم و آینده ای خود آگاهانه تر و پرثمرتر در پیش داشته باشیم.
کتاب یافتن معنا در نیمه دوم عمر (Finding Meaning in the Second Half of Life) شامل نوشتههای یک روح آرام، با وقار و با درک بسیار بالاست که هیچگاه در زمینۀ تحلیل فردی به مسائل خشک علمی نپرداخته است. منشأ این کتاب از قلب دکتر هالیس است که با شما حرف میزند و «چشماندازی واقعی» از «انسانیت واقعی» را به شما هدیه خواهد داد.
آیا این کتاب برای من مناسب است؟
همه افراد بالای سی سالی که احساس بیانگیزگی، پوچی و بیهدفی در زندگی دارند و دیگر از زندگی مثل قبل لذت نمیبرند.
در بخشی از کتاب یافتن معنا درنیمه دوم عمر می خوانیم:
اولین دسته از زخم های اجتناب ناپذیر و وجودی دوران کودکی که نامش را درماندگی می گذاریم ، همان تجربه ناتوانی بنیادین ما در رویارویی با محیط پیرامونی است.محیط پرفشار پیرامون ممکن است شامل حضور والدینی مداخله گر ، فشارهای اقتصادی و اجتماعی، ناتوانی های زیست شناختی، رویدادهای جهان و این قبیل مسائل باشد.در مواجهه با چنین درماندگی هایی، پیام اساسی باز هم این است که فرد در دنیای بیرون ناتوان است.این که این پیام چگونه درونی می شود و در راهبرهای مقابله ای ما گسترش می یابد ، تقریبا تنوع بی نهایت دارد.به هر حال میتوان سه دسته اصلی از واکنش های انعکاسی را مشاهده کرد. باید به یاد داشته باشیم که اگر اساس روانشناختی ناخودآگاه پشت کارهایمان را درک کنیم ، هر چه به منزله ی فردی بزرگسال انجام می دهیم، « منطقی »است .رفتار یا نگرش متقابل ، حالتی پیش خود آگاه ، مشتق شده و علت نهایی واکنش هایمان است.بنابراین ، ما هیچ وقت « احمقانه » رفتار نمی کنیم. ما به طرزی نامحسوس منطق تجربه های درونی خود را بروز می دهیم؛ حتی اگر از اساس ، عمیقا پر از اشکال و نقص باشد، ریشه در زمان و مکان دیگری داشته باشد و کاملا آنچه را بزرگسالان حقیقت می دانند ، نادیده بگیرد.