معرفی کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم می دانستم:
تینا سیلیگ در این کتاب از اینکه چگونه بسیاری از مشکلات، فرصتهای قابلتوجهی برای موفقیت هستند صحبت و شماری از داستانهای کارآفرینان، مخترعان، استادان و مدیران را بازگو میکند. این کتاب ، کتابی ضروری است برای هرکسی که میخواهد در جهان تأثیر بگذارد
این کتاب نقل ماجرا های جذاب و حیرت انگیز افرادی است که نویسنده در مقام استاد،محقق ، مشاور مدیریت و مربی کارآفرینی با آنان سر وکار داشته است.
بعضی از این ماجرا ها در کلاس های دانشگاهی، برخی در حوزه ی مدیریت و اجرا، و شماری در خلال زندگی روزمره مردم اتفاق افتاده است.
نقطه ی اشتراک همه ی این افراد آن است که برا تمام الگو ها و مفروضات از پیش تعیین شده در ذهنشان خط بطلان کشیده و از چشم اندازی کاملا متفاوت به همه چیز نگریستند.
در نتیجه موقعیت های به ظاهر پیش پا افتاده و به درد نخور را به فرصتهایی مبدل ساختند که هرگز در حیطه ی تصور و تخیلشان نمی گنجید.با مطالعه ی این کتاب به این کشف بزرگ نایل خواهید آمد که مسایل همان فرصت ها در جامعه ی مجهول و مبدل است و می توان با همتی مردانه و اراده ای قاطع برای احیای شکستهای گذشته قیام کرد.
آیا این کتاب برای من مناسب است؟
اگر می خواهید طرح ها واهداف خویش را از نوترسیم کرده و قابلیتهایتان را در حد کمال به انجام رسانید این کتاب را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب ای کاش وقتی بست ساله بودم می دانستم ، می خوانیم:
چرا بسیاری از ما در زندگی روز مره مان موانع را فرصت به شمار نمی آوریم؟ چرا گروه هایی که پیش از این به آنها اشاره شد برای غلبه بر محدودیت های ذهنیشان محتاج تکالیف درسی بودند؟
اصولا هیچ گونه محدودیتی برای آنچه می توانیم باشیم،عمل کنیم و فراهم آوریم وجود ندارد.محدودیت صرفا زاییده ی باورهای نادرست است. از بدو تولد در گوشمان زمزمه کزده اند هنگام برخورد با مشکلات ناله و گلایه سر داده و از رویارویی با آنها بپرهیزیم. چندی پیش دز جلسه ی سخنرانی برای جمعی از مدیران اجرایی فیلم کوتاهی از مسابقات نواوری را به نمایش گذاشتم.بعد از ظهر همان روز یک از مدیرانی که در جلسه ی سخنرانی ام حضور داشت نزدم امد و با لحنی تاسف بار گفت:«ایکاش می توانستم به مدرسه باز گردم و پس از مقابله با مسائلی که به آن ها اشاره کردید قوه ی خلاقهام را شکوفا کنم.» نکاه معنا داری به او انداختم و گفتم:« دوست من ما هر روز در زندگیمان با موانعی دست به گریبانیم که هر یک می تواند قوه ی تخیلمان را به چالش کشیده و آن را تقویت کند.»
متاسفانه او به این نکته توجه نداشت که این مفاهیم به سادگی با کار و زندگیش در ارتباط است. تصور می کرد تکالیف من تنها می تواند در فضا یکنترل شده ی دانشگاهی اتفاق بیفتد. و پر واضح است که این طرز تلقی پنداری باطل بیش نیست. آری ما می توانیم هر روز خود را به چالش بکشیم؛از چشم اندازهای متفاوت به اوضاع و شرایط بنگریم و مسایل را از زوایای مختلف و جهات گوناگون بررسی کنیم.هر چقدر با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم کنیم مهارت واعتماد به نفس بیشتری یافته و بهتر می توانیم مسائل را فرصت به شمار آوریم. شاید بتوان گفت که نگرش درست بزرگترین عاملی است که می تواند ما رادر تحقق اهداف و رویاهایمان یاری کند. مطالعه ی زندگی نوآوران واقعی گواه بر این مدعاست که آنان هنگام برخورد با موانع بر تمام مفروضات از پیش تعریف شده در ذهنشان خط بطلان کشیده و مستقیم و بی واسطه با انها مقابله کردند. برای نمونه می توان به جف هاوکینز اشاره کرد که با ابداع کامپیوتر کوچکی به نام پالم پایت در جهت برنامه ریزی و سازماندهی زندگی مردم تحولی شگرف آفرید. جف به فکر ساختن یک کامپیوتر شخصی افتاد که به سادگی بتواند در دسترس عموم قرار گیرد. اما در راه تحقق این هدف بزرگ با رشته ای بی انتها از مسایل خرد و کلان رو به رو شد.او بعد ها در مقالاتش اذعان کرد که برای پیوستن به جمع مبتکران و نوآوری کردن باید با مداومت و سماجت وراه حل های خلاقانه مشکلات را به زانو درآورد.
- تعداد صفحه 192
- نویسنده تینا سیلیگ
- قطع رقعی
- ترجمه مینا صفری
- انتشارات میلکان
- شابک 978-6226573122