معرفی کتاب بده و بستان:
آدام گرانت، محقق برنده جایزه و استاد دانشگاه وارتون در کتاب بده و بستان به بررسی نیروهای غافلگیرکنندهای میپردازد که توضیح میدهند چرا برخی افراد به صدر نردبان موفقیت میرسند درحالیکه دیگران به قعر آن سقوط میکنند.
او ثابت میکند که در دنیای امروز، موفقیت بیشتر به چگونگی تعامل شما با دیگران بازمیگردد. بیشتر مردم مایل هستند که در محل کار در یکی از این سه گروه باشند: حسابگران، گیرندگان و بخشندگان.
گیرندگان معمولاً اشخاصی هستند که تلاش میکنند تا در هر داد و ستدی بیشترین سود را ببرند. در مقابل حسابگران قرار دارند؛ این گروه تعادل را حفظ میکنند و تنها به اندازهای که ارائه میدهند، میگیرند. در پایان بخشندگان هستند که بسیار نادر و کمیاب به شمار میآیند. این گروه بدون هیچ توقعی، تلاش خود را میکنند تا به دیگران یاری برسانند.
آدام گرانت بر این باور است که هر سه گروه میتوانند به موفقیت دست پیدا کنند، اما ویژگی متمایزی در موفقیت بخشندگان وجود دارد، آنها همواره رو به جلو پیش میروند و موفقیتشان پایدار میماند. وقتی افراد گیرنده به موفقیت میرسند، این بدان معنا است که گروهی دیگر شکست خوردهاند. زمانی که یک بخشنده به موفقیت دست پیدا میکند هیچ کس جلوی پیشرفت او را نمیگیرد؛ چرا که میدانند موقعیتی برای آنها هم فراهم میشود تا به خواستهیشان که همان پیشرفت است دست پیدا کنند.
بده و بستان که توسط جامعهشناسها، نظریهپردازهای کسب و کار و رهبران شرکتهای بزرگ ستایش شده است رویکرد جدیدی را به روی کار، تعاملات، بهره وری، که چیزی از انقلابی بودن کم ندارد، باز می کند.
در بخشی از تاب بده و بستان می خوانیم:
برای درکک این معما باید سفری داشته باشیم به کانادا ، جایی که روانشناسان از زوج های متاهل خواستند که روابطشان را به مخاطره بیندازند. به ازدواجتان یا تازه ترین رابطه ی رمانتیکتان فکر کنید. از کل انرژی که صرف این رابطه می شود ،از پختن شام و قرار گذاشتن گرفته تا بیرون بردن زباله و حل اختلافات ، چند درصد از کار برعهده شما است؟
بیایید فکر کنیم که 55 درصد از کل انرژی صرف شده در این رابطه از طرف شما بوده است. اگر درصد شما درست باشد ، شریکتان ادعا خواهد کرد که 45 درصد از مسئولیت ها هم برعهده ی او است و این طوری برآورد شما به 100 درصد می رسد.در واقعیت دو روانشناس به نام های مایکل راس و فیوره سیکولی متوجه شدند که سه زوج از هر چهار زوج به عددی بیش از 100 درصد می رسند.زوج ها مشارکت های خود را بیش از اندازه محاسبه می کنند . به این سوگیری مسئولیت گفته می شود : یعنی بزرگ نمایی کارهای خودمان در مقایسه با کار های دیگران. این اشتباهی است که گیرنده ها مخصوصا نسبت به آن آسیب پذیر هستند و این تاحدی تحت تاثیر میل دیده شدن و نشان دادن خود به شکلی مثبت ، قرار دارد. همسو با این عقیده جوناس سالک مطمئنا از دیده شدن گریزان نبود. اوشینسکی می نویسد: « یکی از بزرگ ترین استعدادهای او این بود که می توانست طوری رفتار کند که همه فکر کنند او اهمیتی به شهرت نمی دهد.... گزارشگر ها و عکاس ها همیشه سالک را در حال نق زدن اما در دسترس می یافتند. او به آن ها نشان می داد که زیاد وقتش را تلف نکنند ؛ درباره ی کار مهمی که آن ها با حرف هایشان داشتند او را از انجامش محروم می کردند ، غرولند می کرد و بعد مثل همیشه خودش را با شرایط وفق می داد.»
اما فاکتور دیگری نیز در این بازی وجود دارد که هم قدرتمندتر و هم دلچسب تر است : اختلاف اطلاعات. ما درباره ی مشارکت های خودمان در مقایسه با مشارکت های دیگران به اطلاعات بیشتری دسترسی داریم. ما تمام تلاش هایمان را می بینیم . اما فقط شاهد بخشی از فعالیت های شرکایمان هستیم. وقتی که درباره ی اینکه چه کسی شایسته ی اعتبار است حرف می زنیم ، درباره ی مشارکت های خودمان بیشتر می دانیم.درواقع وقتی که از افراد خواسته می شود لیستی از مشارکت ها و فعالیت های هر کدام از زوجین در رابطه ی زناشویی شان تهیه کنند ، به طور متوسط آن ها یازده مورد از مشارکت های خود را نام می برند ، اما تنها به هشت مورد ازمشارکت های همسرشان اشاره می کنند.
وقتی که سالک ادعا کرد که تمام اعتبار واکسن فلج اطفال از آن او است ، او خاطرات روشنی از خون ، عرق و اشک هایی که خودش در تهیه آن واکسن ریخته بود، داشت اما اطلاعات زیادی درباره ی تلاش های همکارانش نداشت.
او درواقع آنچه یانگنر و باقی اعضای تیمش تجربه کرده بودند را تجربه نکرده بود و در جریان تلاش هایی نبود که اندرز ، رابینز و ولر برای بردن جایزه ی نوبل متحمل شده بودند.
- وزن کتاب 300 گرم
- مدت آماده سازی 1 ساعت
- نوبت چاپ
- نویسنده آدام گرانت
- نوع جلد نرم
- مترجم مریم حیدری
- تعداد صفحات 320
- قطع رقعی