معرفی کتاب لذت بردن از اختلافات:
در هر دعوایی اصلا مهم نیست که حق با چه کسی است.مساله مهم این است که بدانیم این تفاوت های شخشصیتی ما هستند که منشا اختلاف و دعوا می شوند.خیلی ها رابطه زناشویی شان ، یا زمینه ی یک همکاری طولانی مدت ، و یا رابطه ی والد و فرزندی خودشان را سر همین مساله ی نشناختن تیپ شخصیتی طرف مقابل از دست داده اند.اکنون سوندرا ونسنت ، که سابقه بیست سال مشاوره برای حل اختلافات شغلی و خانوادگی داشته، به شما کمک می کند تا جهت گیری دعواهایتان به سمت خلاقانه ای حرکت کند.شما از این پس به محض اینکه با کسی اختلاف پیدا می کنید، با راه حل های ارائه شده در این کتاب در می یابید منشا اختلاف ناشی از چه وجهی از روان و تیپ شخصیتی شما یا فرد مقابل است م به محض دیدن این وجه، معجزه رخ می دهد وراه حل کشف می شود.این کتاب قدرتمندی خود را از یکی از معتبرترین و قوی ترین ابزار های شخصیت شناسی در دنیا،یعنی mbti، گرفته است.
آیا این کتاب برای من مناسب است؟
اگر به دنبال دانشی برای بهبود روابط شخصی ،بین فردی و سازمانی هستید ، این کتاب را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب لذت بردن از اختلافات می خوانیم:
رشد ترجیهات شخصی: با وجود اینکه اگر ترجیهات ذاتی مان را رشد دهیم و در تصمیم گیری ها از آن ها استفاده کنیم، تصمیمات موثرتری می گیریم، ولی ما از تررجیهات متضاد با ترجیهات خودمان نیز استفاده می کنیم؛ البته نه همزمان.اگر در فرآیند حل مسئله بگذاریم ذهنمان از روشی استفاده کند که ذاتا ترجیح میدهد،آنگاه راحت تر می تواند ترجیح متضادش را نیز به کار ببرد. اما دقیقا مانند راست/ چپ دستی، محیط در رشداین ترجیهات اهمیت دارد.در حالت ایده آل اگر محیط خانواده، مدرسه و فرهنگ، کودک در حال رشد را تشویق کنند که از ترجیهات ذاتی اش استفاده کند،کودک در طول زندگی اش به این ترجیحات اعتماد می کند و آن ها پایه ی ساختمان قدرت مهارت های ذهنی منحصر به فرد کودک را تشکیل می دهند.اما هنگامی که به یک کودک کمک نشود تا این ترجیحات فطری را بشناسد، چیزی مانند یک گسستگی درونی روی می دهد.
باز هم دست برتر مثال خوبی در این باره است.در گذشته خانواده ها و مدارس اجازه نمی دادند کودکان دست چپ برای انجام کارهای اصلی مانند نوشتن و برش کاغذ از دست چپ شان استفاده کنند. مداد را از دست چپ آن ها در می آردند و در دست راستشان قرار می دادند. هیچ نوع قیچی یا میز تحریری مخصوص چپ دست ها وجود نداشت.اگر با بزرگسالانی که در سال های اول مدرسه چنین تجربه هایی داشته اند صحبت کنید، معمولا از آن ها می شنوید که از مدرسه دل خوشی نداشته اند.بسیاری از افرادی که نمی توانستند به راحتی از دست غیر برترشان استفاده کنند، می گویند اعتماد به نفسشان را از دست داده اند، چون فکر می کردند حق با معلم ها و اولیای مدرسه است.این افراد به دلیل اینکه نمی توانستند خود را با خواسته های معلمان و والدین وفق دهند ، خودشان را سرزنش می کنند .زمانی که این افراد فهمیدند چپ دست بودن پدیده ای عادی و بهنجار است، نفس راحتی کشیدند.
گاهی اوقات، هنگامی که سعی می کنیم از آن کارکرد ذهنی یا جهت گیری انرژی روانی استفاده کنیم که ترجیح شخصی مان نیست، اتفاق مشابهی رخ میدهد.در چنین مواقعی معمولا احساس نا امیدی و بی کفایتی به ما دست می دهد.اعتماد به نفس و احساس کافی بودن، در نتیجه ی پذیرش خود و همچنین در پی انجام درست کارها به وجود می آیند.معمولا زمانی کاری را به درستس انجام می دهیم که ابتدا از ترجیهات ذاتی مان استفاده کنیم و سپس آن بخش هایی از ذهن مان را به کار گیریم که استفاده از آن ها مستلزم تلاش ارادی بیش تری هستند.
{files}
{/files}
- مدت آماده سازی 1 ساعت
- قطع رقعی
- تعداد صفحات 160
- نویسنده سوندرا اس ونسنت
- سال انتشار 1399
- مترجم ساره سرگلزایی
- نوع جلد شومیز
- شابک 978-600-952-503-4
- نوبت چاپ 5
0.0 از 5
0
0
0
0