امروزه همه یک استراتژی بازاریابی دارند - واقعاً نمیتوانید، درست است؟ اما اینها اشتباهات بزرگی است که بسیاری از شرکتها هنگام گروهبندی با هم مرتکب میشوند.
ترکیب تاکتیکها و استراتژیها
اغلب این عبارت را میشنوید: «ما برای کار کردن به رسانههای اجتماعی نیاز داریم»، «ما باید یک وبسایت جدید داشته باشیم» یا حتی «استراتژی ما باید شامل این موارد شود» را میشنوید.
مشکل همه این نوع طرز فکرها، این است که روی تاکتیکها تمرکز میکنند، نه استراتژیها.
آنها ابزارهایی هستند که به شما کمک میکنند تا به استراتژی کلی خود برسید، آنها فی نفسه استراتژی نیستند.
استراتژی شما باید با هدف تجاری شما شروع شود. سپس ابزارها و تاکتیکهایی را که برای رسیدن به آن هدف نیاز دارید، میسازید.
این ممکن است شامل یک وبسایت یا ایجاد اکانت در رسانههای اجتماعی باشد، اما اگر ابتدا با استراتژی خود شروع کنید، میتوانید از این ابزارها برای ایجاد آن استفاده کنید، نه برای آن.
1. همیشه هدف خود را در ذهن داشته باشید
در غیر این صورت بهجای حمایت از کسبوکارتان، در خطر هدر دادن زمان برای کسبوکارتان هستید.
هنگامی که شما یک استراتژی دارید، انعطافپذیری دارید، زیرا فقط بر روی یک حوزه بازاریابی تمرکز نمیکنید.
شما برنامههای مختلفی دارید که از آنها استفاده میکنید، اما میتوانید زمانی که آن تاکتیک کار نمیکند، برنامه دیگری طراحی کنید و به جلو حرکت کنید.
2. عدم تمایز بین استراتژیها و کمپینها
کمپین بازاریابی عموماً یک برنامه یکبار مصرف است، که بر پایه یک موضوع یا نتیجه خاص متمرکز است. برای مثال، معرفی محصول، تخفیفات فصل جدید یا فروش فوقالعاده.
کمپین باید بخشی از یک استراتژی بازاریابی کلی باشد. اما کمپین خود استراتژی نیست.
اگر استراتژی شما کمپین باشد، پس از پایان کمپین چه اتفاقی میافتد؟ شما بعدش چه کار خواهید کرد؟ استراتژی را مانند شطرنج و مبارزات را بهعنوان مهره در نظر بگیرید.
شما باید بدانید که چگونه، کی و کجا مهرهها حرکت میکنند، اما اگر این کار را جدا از کل بازی انجام دهید، این روش شما کار نمیکند.
همانطور که قبلاً به آن پرداختیم، استراتژی بازاریابی شما باید بر اساس اهداف تجاری شما باشد. برای دستیابی به رویدادها یا نقاط عطف خاص، باید کمپینهایی ایجاد کنید.
این کمپینها ممکن است پایههای اصلی استراتژی شما را تشکیل دهند، یا ممکن است رویدادهای منظمی در یک طرح گستردهتر باشند، اما باید بهعنوان بخشی از آن، در استراتژی مشارکت داشته باشند.
فرض کنید شما یک فروشگاه پوشاک هستید. هدف شما افزایش درآمد در سال جاری با جذب مشتریان جدید است.
شما یکسری کمپین برای سال جدید برنامهریزی کردهاید که قصد دارید به آنها دست پیدا کنید.
هر یک از این برنامهها یک کمپین هستند. برخی از آنها مهمتر از بقیه هستند و همه آنها تاکتیکهای کمی متفاوت دارند.
برخی ممکن است شامل بازاریابی سنتی، تبلیغات رادیویی و پست مستقیم باشند، برخی دیگر ممکن است بر بازاریابی دیجیتال، خدمات پرداخت به ازای کلیک (PPC) و بازاریابی ایمیلی تمرکز کنند.
اگرچه هر کمپین برنامه خاص خود را دارد، اما همه آنها باید در استراتژی بازاریابی کلی شما گنجانده شوند.
بهطور مثال، شما یک استراتژی 12 ماهه میسازید که به مشتری میگوید: شما کی هستید و چرا باید با برند شما تعامل داشته باشد؟ هر کمپین به رسا بودن این پیام اضافه میکند.
هر کمپین، با تمرکز بر چیزی متفاوت، به نظر میرسد که از یک هدفی را دنبال میکند. به دلیل اینکه همهچیز بخشی از یک استراتژی خاص است.
3. تمرکز درونی
منظور این است که بهجای اینکه، مشتری خود را در رأس همهچیز نگه دارید، باید دقت کنید، کاری را که میخواهید انجام دهید.
بهطور مثال: آیا این قسمت از محتوا را به این دلیل مینویسید که میخواهید فقط با ارسال محتوا بروز بمانید، یا به این دلیل که جزئی از یک کمیپن خاص هست؟
آیا این ویدیو را به این دلیل ایجاد میکنید که تیم بازاریابی گفته است که ویدیوها مهم هستند؟ یا به این دلیل که آنها بهترین راه برای به اشتراک گذاشتن یک قطعه خاص از کمپین هستند؟
مشتریان شما چه چیزهایی را میخواهند بدانند، چه چیزهایی را باید بدانند و به چه چیزهایی اهمیت میدهند؟ اینها چیزهایی هستند که باید روی آنها تمرکز کنید. در غیر این صورت، مشاهده/خوانده نخواهد شد.
اگر برای کاربر نهایی مفید یا جالب نباشد، توجه او را جلب نخواهد کرد. یعنی فقط اتلاف وقت بوده است.
عدم جستجوی مشتری هدف، اشتباه بزرگی است که بسیاری از شرکتها مرتکب میشوند.
ما اغلب چنان بر مهارتها و تجربیات درونی خود متمرکز میشویم، که فراموش میکنیم واقعاً چه کسی را هدف قرار دهیم، و دوست داریم به چه کسی خدمات دهیم.
برای تسریع در اجرای طرح خود از جستجوی مشتریان دست نکشید. بدون آن نمیتوانید یک برنامه خوب بسازید.
4. تلاش برای ارائه همهچیز برای همه مردم
هیچ شرکتی برای همه مردم جذابیت ندارد. مردم آنقدر متنوع و جالب هستند که همه محصولات، خدمات و تجربیات را از شرکتهای مختلف دریافت میکنند.
بنابراین وقتی سعی میکنید بازار خود را بهعنوان «همه» یا چیزی همانند «همه 20 تا 40 سال» تعریف کنید، در حال ایجاد استراتژی هستید که لزوماً مبهم و غیر هدفمند خواهد بود.
درک شخصیتهای مشتری، بخشی ضروری از استراتژی شما است، که باعث میشود اشتباهات استراتژی بازاریابی شما کم شود.
بسته به کسبوکارتان ممکن است چندین نوع شخصیت مختلف در بین مشتریان هدف داشته باشید، اما احتمالاً محصولات یا خدمات مختلفی خواهید داشت که برای هر یک از آنها یک نوع نیاز را برطرف میکند.
مخاطبان خود را مشخص کنید و برای هر یک از آنها یک استراتژی تعریف کنید. آیا مشتریان شما روزنامه میخوانند یا مجلات آنلاین؟
آیا آنها در واتساپ هستند یا اینستاگرام را تماشا میکنند؟ آیا آنها پدر و مادر هستند؟ بازاریابی شما از کجا میتواند به آنها برسد؟ چه چیزی میخواهند بشنوند؟
اگر استراتژی بازاریابی شما بر «همه» تمرکز دارد، روی هیچکس تمرکز نمیکند. نمیتوانید به سؤالاتی درباره آنچه گروههای مشتری فردی ممکن است بخواهند بدانند پاسخ دهید، بنابراین کمپینهای گسترده بدون محتوای واقعی برای شما باقی میماند.
حتی یک کمپین کلی برند، باید برای مخاطبان خاص تنظیم شود.
ممکن است برای مردان و زنان یا گروههای سنی مختلف جذاب باشد، اما لازم نیست همه آنها را دقیقاً به یک شکل از بازاریابی ارسال کنید.
آنها را دقیقاً در همان مکانهای اینترنت یا خواندن همان روزنامهها یا مجلات پیدا نخواهید کرد. پس چرا همان پیام برند خود را بهصورت یکسان برای آنها ارسال میکنید؟
5. کلمات کلیدی را بر اساس کاربر هدف تقسیم نمیکنید
آیا وقتی در مورد کلمات کلیدی خود تحقیق میکنید، بسته بهقصد کاربر، کلمات کلیدی مختلف را از هم جدا میکنید؟
عبارات جستجویی مانند «خرید تلویزیون» یا «مبلفروشیهای نزدیک من» نشاندهنده هدف بالایی است.
نشان میدهد که فرد جستجوگر آماده خرید است. در حالی که "بهترین مبلها" یا "بهترین اندازه تلویزیون برای یک اتاق کوچک" نشان میدهد که شخصی هنوز در حال مرور اطلاعات است.
این نوع کاربران که بهترین ها و پرفروشترین ها را سرچ میکنند، در مقطعی به فکر خرید هستند، اما اکنون فقط در حال تحقیق هستند.
هنگامی که کلمات کلیدی خود را بر اساس هدف تقسیم میکنید، میتوانید کلمات کلیدی با هدف بالا را بهینه کنید.
اگر برای ترافیک پول میپردازید و میخواهید قصد خرید بالایی داشته باشید، پیشنهاد میکنیم که روی کلمات خرید محصول وقت بگذارید.
اما این کلمات کلیدی غیر خرید نیز باارزش هستند. در حالی که همه برای افرادی که آماده خرید هستند رقابت میکنند، کسانی که فقط در حال مرور اطلاعات محصولات هستند، هنوز مشتریان بالقوه هستند.
و اگر مدتی را صرف ایجاد محتوای سئو برای پاسخ به سؤالات آنها اختصاص دهید، ارزشی برای آنها فراهم کردهاید.
در حالی که مرحله خرید مرحله حیاتی است، اما این بدان معنا نیست که مرحله تحقیق و بررسی خرید مهم نیست.
اگر مجموعهای از محتوا دارید که شما را بهعنوان یک متخصص معرفی میکند، و اگر قبل از اینکه مشتری تصمیم بگیرد چه میخواهد به آن ارزش اضافه کنید، پس از ورود به قیف، به خودتان اعتباری در نزد کاربر میدهید.
این بدان معناست که وقتی آنها آماده خرید هستند، لازم نیست برای رقابت در رتبه گرفتن سخت کار کنید، آنها از قبل شما را میشناسند.
6. رویکرد تنظیم کردن و اجرا کردن را در نظر بگیرید
وقتی طرح بازاریابی خود را تمام میکنید، شروع به اجرای آن میکنید، درست است؟
اگر رویکرد شما این است که برنامهریزی کنید و سپس بر اساس آن عمل کنید، یکی از رایجترین اشتباهات استراتژی بازاریابی را مرتکب شدهاید.
بازاریابی چیزی نیست که در خلاء اتفاق بیفتد و شما نمیتوانید آن را تنظیم کنید و فراموش کنید.
شما باید دائما تجزیهوتحلیل، اصلاح و تکرار کنید. تجزیه و تحلیلهای خود را در تمام پلتفرمها و ابزارهایی که استفاده میکنید نظارت کنید.
برای اندازهگیری تأثیر روی هدف کلی کسبوکارتان، روی KPI ها تمرکز کنید.
اگر ترافیک شما کاهش یافته است، دلیل آن را پیدا کنید. اگر تعامل در زمینههای خاصی زیاد است، ببینید چه چیزی متفاوت است؟ محتوا، پلتفرم، یا مخاطب؟
وقتی چیزهایی پیدا کردید که کار نمیکنند، آنها را تغییر دهید. وقتی چیزهایی را پیدا کردید که کار میکنند، آنها را در جای دیگری تکرار کنید و ببینید آیا نتایج تکرار میشوند یا خیر.
و این نکته را هم باید در نظر بگیرید که به این دلیل که چیزی کار میکند، به این معنی نیست که نمیتواند بهتر کار کند. فقط به این دلیل که همهچیز خوب پیش میرود تنبل نباشید، ببینید آیا میتوانید نتایج را حتی بیشتر بهبود ببخشید.
تست A/B را امتحان کنید تا ببینید آیا تغییرات جزئی نتایج قابلتوجهی دارند یا خیر. تمام موارد را تکرار کنید و ببینید چه اتفاقی میافتد.
7. انجام اهداف کپی از دیگران
آیا رقبای شما در توییتر محبوب هستند؟ زیرا پستهای طنزی را به اشتراک میگذارند؟ عالی، برای آنها خوب است.
اما شما نباید سعی کنید کارهایی که آنها انجام میدهند را کپی کنید و امیدوار باشید که برای شما نیز مفید باشد. آنها شخصیت برندی دارند که باید با شما متفاوت باشد.
کپی کردن آنها موفقیت آنها را تضعیف نمیکند، برند شما را تضعیف میکند و تمایز بین شما دو نفر را برای مشتریان بالقوه دشوار میکند. شما هویت خود را از دست میدهید.
ناگفته نماند که شما را در نگاه مشتری، کمی ناامید هم نشان میدهد. بهعنوان یک مصرفکننده، چرا باید از شرکتی که شرکت دیگری را کپی میکند خرید کنم؟
همیشه به این نکته دقت کنید که اگر نمیتوانید استراتژی یا شخصیت خود را بسازید، چگونه میتوانم به مفید بودن محصولات یا خدمات شما اعتماد کنم؟
سعی کنید حتماً یک وجه تمایز در کسبوکار خودتان داشته باشید، تا نیاز نداشته باشید از رقبا کپی کنید.
شما باید برند خود را داشته باشید که بهوضوح تعریف شده است. شما باید تخصص خود را به گونهای نشان دهید که متناسب با لحن صدای برند شما باشد. و شما نیاز دارید که مشتریانتان احساس کنند که شما معتبر هستید.
کپی کردن رقبا هیچکدام از اینها را انجام نمیدهد. در بهترین حالت بی معنی و در بدترین حالت بهشدت مضر است.
البته اگر در مورد مزیت رقابتی اطلاعات چندانی ندارید، پیشنهاد میکنیم " کتاب متفاوت بودن " را حتماً مطالعه کنید.
این کتاب بهصورت جزییات و خیلی دقیق به مسائلی در مورد اهمیت وجه تمایز و چگونگی ایجاد آن بدون اینکه رقبا بتوانند از ان کپی کنند، یک کتاب مرجع هست.
8. استراتژی را یادداشت نکنید
بهاندازه کافی ساده به نظر میرسد، درست است؟ وقتی برنامهتان را میسازید، آن را یادداشت کنید.
اما تعداد کمی از افراد و شرکتها وجود دارند که میدانند استراتژی خود چیست، اما هرگز بهطور رسمی آن را مستند نکردهاند. یا در صورت نیاز حتی چند نقطه یا یک اسلاید که اصول اولیه را پوشش میدهد ایجاد کنید.
ممکن است در حال حاضر ایده بسیار روشنی از استراتژی خود داشته باشید، اما چند ماه دیگر چه میشود؟
اگر از پیشفرض اهداف تجاری شروع کردهاید، باید حداقل یک ایده کلی از اهداف خود داشته باشید، اما بدون مشخص کردن چیزی، بهراحتی میتوان تفاوتهای ظریف را از دست داد.
استراتژی شما باید شامل اطلاعات کافی باشد که بتوانید ارائه دهید، و مخاطبان شما دقیقاً میداند که هدف شما چیست، چگونه آن را انجام میدهید، کمپینهایی را که برنامهریزی میکنید چیست و چه کسانی را هدف قرار میدهید.
این بدان معنا نیست که شما نباید انعطافپذیر باشید - به نکته 6 مراجعه کنید. شما باید بتوانید به تغییرات در بازار، تغییرات در رفتار اجتماعی و تغییرات در کسبوکار خود پاسخ دهید.
همیشه میتوانید اهداف خود را بهروز کنید. و اگر همهچیز را فهمیده باشید، بهبودهای لازم زمان زیادی نمیبرد.
9. به یادداشت خود مراجعه نکنید
این نقطه احتمالاً بهجای 9، 8.5 خواهد بود. اگر استراتژی شما نوشته شده باشد، این تازه اولین قدم است.
اما چند بار آن را مرور میکنید؟ چند بار بررسی میکنید که، آیا هنوز معتبر است، آیا باید همچنان آن را دنبال کنید؟
اگر بهطور منظم و دورهای آن را بررسی نکنید، هرگز نمیتوانید مطمئن باشید که استراتژی شما همچنان به هدف خود عمل میکند.
سپس بررسی کامل آن را متوقف میکنید، زیرا قدیمی و نامربوط است.
شاید در پایان سال، ممکن است به آن نگاه کنید و فکر کنید "اوه، این خیلی ایده خوبی بود، فراموش کردم که قرار بود آن را امتحان کنیم".
به استراتژی خود مراجعه کنید. آن را جلوی خود نگه دارید. آن را پرینت بگیرید و روی دیوار قرار دهید، یک کپی ضمیمه کنید و روی میز خود نگه دارید یا به دسکتاپ سنجاق کنید.
هنگامی که یک ایده جدید ظاهر میشود، از خود بپرسید که چگونه در استراتژی شما قرار میگیرد. اگر هنوز پوشش داده نشده است، به آن امتیاز دهید و ببینید که آیا میتواند ارزشافزوده داشته باشد.
داشتن یک استراتژی تعریفشده به این معنا نیست که هرگز با ایدههای جدید سازگار نشوید.
از آنجایی که استراتژی شما بهجای تاکتیکها مبتنی بر اهداف تجاری است، میتوانید ارزیابی کنید که آیا این ایده جدید به آن اهداف کمک میکند یا خیر و ببینید که آیا شایسته قرارگیری جایگاهی در استراتژی شما است یا خیر.
وقتی چیزی تغییر میکند، استراتژی را بهروز کنید. اطمینان حاصل کنید که آنها همیشه مرتبط هستند تا هنگام رفتن به مکانی برای دریافت اطلاعات در مورد اهداف و تاکتیکهای بازاریابی خود، بتوان به آنها اعتماد کرد.
10. نداشتن دید واضح
قبل از شروع، باید یک چشمانداز داشته باشید. همانطور که معماران قبل از ساختن یک ساختمان، نقشههایی را ترسیم میکنند، شما باید ایدهای مشخص از آنچه آرزو دارید داشته باشید.
"من میخواهم کسبوکار سودآور خود را ایجاد کنم" شروع خوبی است، اما قبل از شروع بازاریابی، عوامل زیادی وجود دارد که باید تعیین شوند.
شما متعلق به چه صنعتی هستید؟ آیا شما محصولی را میفروشید و اگر چنین است، آن محصول چیست؟ چرا این شرکت تأسیس شد؟ آیا نیازی به آنچه ارائه میدهید وجود دارد؟
اینها تنها تعدادی از سؤالاتی است که به شما کمک میکند تا به هسته چشمانداز خود برسید.
11. برنامهریزی نکردن
هنگامیکه میدانید بهعنوان یک حرفهای یا یک شرکت چه کسی هستید و چشمانداز شما قابل درک است، وقت آن است که برنامهریزی کنید. اگر هدفی در ذهن ندارید، بهجایی نمیروید.
به این فکر کنید که میخواهید در یک سال، پنج سال و بهطور نامحدود کجا باشید.
درست همانطور که یک برنامه درسی دانشگاه انجام دادید، مراحلی را که باید برای رسیدن به اهداف خود باید بردارید، مشخص کنید.
استراتژی بازاریابی خود را مشخص کنید و مطمئن شوید که با توجه به اینکه چه چیزی مؤثر بوده و چه چیزی انجام نشده است، برگردید و در حین حرکت مرور کنید.
12. شما نمیدانید مصرفکنندگان شما چه کسانی هستند
تنها یک چیز بدتر از این است که ندانید نام تجاری شما چیست. یا ندانستن مشخصات جمعیتی شما اصلاً مورد خوبی نیست.
اگر ندانید که چه کسی هستند، چگونه باید برای کسی بازاریابی کنید؟ بهتر هست دست نگه دارید.
در هنگام بازاریابی، مصرفکنندگان را همیشه در ذهن داشته باشید و مطمئن شوید که تجزیه و تحلیلهای خود را دنبال کنید تا ببینید چه کسانی توجه آنها را به خود جلب میکنید.
13. نادیده گرفتن نیازهای مصرفکنندگان
شما میدانید مشتریان شما چه کسانی هستند، پس چرا نیازهای آنها را نادیده میگیرید؟ سعی نکنید ایده یا محصولی را بهزور به کسی تحمیل کنید که برای او بیفایده است.
هیچ راه سادهتری برای آزار دادن مشتریان بالقوه و کنار گذاشتن آنها، با هدف قرار دادن علایق نادرست وجود ندارد.
اگر مطمئن نیستید که مشتریان شما چه میخواهند، آن را بررسی کنید. اگر هنوز شک دارید، به شکایت و انتقادات و نیاز آنها گوش دهید.
از آنها بخواهید نظرات خود را در بخش نظرات وبسایت شما به اشتراک بگذارند یا یک نظرسنجی ایجاد کنید. و سپس آنچه را که میخواهند به آنها بدهید.
14. متوجه منحصربهفرد بودن خود نیستید
در هر لحظه چندین میلیون نفر در حال فروش میلیاردها محصول هستند و هر روز اختراعات جدیدی ظهور میکنند.
فقط قرار دادن یک محصول در بازار شما را منحصربهفرد نمیکند.
هنگام بازاریابی از آنچه شما را از تودهها متمایز میکند آگاه باشید.
روی نقاط قوت و ویژگیهای خاص خود تمرکز کنید و از آنها به نفع خود استفاده کنید.
منحصربهفرد بودن خود را اهمیت دهید و آن را روی شعار برند خود قرار دهید، تا مردم شما را نه فقط به خاطر آنچه میفروشید، بلکه به خاطر نحوه فروشتان به یاد بیاورند.
15. خجالتی بودن برای تبلیغ خود
فروتنی یک ویژگی عالی است، اما نه لزوماً در دنیای بازاریابی. البته، شما نباید بیشازحد خود را تبلیغ کنید، اما باز هم برای سرمایهگذاری روی خودتان وقت بگذارید.
کاری را که انجام میدهید با دیگران به اشتراک بگذارید، نه تنها در جمعیت هدف خود، بلکه در حلقه دوستان و خانواده خود.
از آنها بخواهید آنچه را که انجام میدهید با دیگران به اشتراک بگذارند، چه بهصورت شفاهی یا آنلاین.
از افرادی که با آنها ارتباط برقرار میکنند، شگفتزده خواهید شد. این مورد بهعنوان یک روش در جذب مشتریان بالقوه بسیار مؤثر هست.
16. از رسانههای اجتماعی دوری کنید
فقط به این دلیل که فیسبوک را دوست ندارید یا بهطور کامل نمیدانید توییتر چگونه کار میکند، به این معنی نیست که میتوانید رسانههای اجتماعی را به این راحتی حذف کنید.
اگر میخواهید در این بازار موفق باشید، باید بدانید که افراد زیادی از صفحات روزنامه خرید خود را انجام نمیدهند، یا حتی اخبار را از مجلات آنلاین دریافت میکنند.
اگر رسانههای اجتماعی بهراحتی به شما دسترسی پیدا نمیکنند، شخصی را استخدام کنید تا مسائل را برای شما روشن کند، یا در گوگل عبارت «رسانههای اجتماعی برای مبتدیان» را جستجو کنید.
17. خود را از حوزه کاری خود جدا کنید
اگرچه استارتاپ شما در نوع خود منحصربهفرد است، شما همچنان به صنعت بزرگتری تعلق دارید.
این واقعیت را نادیده نگیرید، و بهطور خاص افرادی دیگر را که کار بسیار مشابه شما انجام میدهند نادیده نگیرید.
در عوض، هنر ارتباط را در آغوش بگیرید و اتحاد ایجاد کنید. ایجاد روابط پایدار در صنعت شما میتواند یک ابزار بازاریابی بسیار قدرتمند باشد.
18. فکر کردن در مورد خدمات مشتری فایده ای ندارد
مطمئناً بازاریابی مانند گذشته نیست. سرعت آن بیشتر است و در واقع آن را به جلو هل میدهد.
با این حال، خدمات مشتری چیزی است که بسیاری از شرکتها نادیده گرفته میشوند.
مصرفکنندگان هنوز هم انسانهایی هستند که میخواهند، احساس ارزشمندی و قدردانی شوند.
بنابراین هنگامیکه بازاریابی مؤثری انجام دادید و مخاطبان را به خریداران تبدیل کردید، از آنها تشکر کنید.
در ایمیلهای آنها بنویسید و به پیامهای آنها را در فیسبوک پاسخ دهید.
به هر حال، شما یک گروه دائمی از مشتریان وفادار میخواهید، نه فقط تعداد انگشتشماری از خریداران که فقط یکبار از شما خرید کردهاند.
19. عدم دریافت ارجاعات
تمام اشتباهات استراتژی بازاریابی تا الآن گفته شده است اما، مردم همچنان به آنچه مصرفکننده دیگری گفته است، بیشتر از خودشان اعتماد دارند.
به همین دلیل است که به بررسیهای سایر سایتها نگاه میکنید. بدیهی است که شرکت خواهد گفت که خدمات یا محصول آنها بهترین است، اما دیگران صادقانه در مورد آن چه میگویند؟
از مشتریان خود برای بازخوردی که میتوانید در وبسایت خود استفاده کنید، تقاضای ارسال نظر کنید. این نه تنها بهعنوان گواهی برای دیگران عمل میکند، بلکه به شما امکان میدهد ببینید چگونه میتوانید پیشرفت کنید.
بهطور کلی، بازاریابی یک فرآیند پیچیده است که برای بسیاری، یک سری آزمونوخطا پس از دیگری انجام میشود.
با این حال، با این لیست از 19 اشتباه استراتژی بازاریابی که باید از آن اجتناب کنید، میتوانید در زمان و پول، زیادی صرفهجویی کنید و امیدواریم با ناامیدی کمتر خود را به موفقیت نزدیک کنید.
برخی از اشتباه استراتژی بازاریابی که مرتکب شدید و دوست داشتید از قبل میدانستید چیست؟ تجربه خود را در بخش نظرات زیر به اشتراک بگذارید.
ما منتظر این نظرات شما هستیم تا بتوانیم به این لیست اضافه کنیم تا کسب کارهای دیگر، از این اشتباهات درس بگیرند و در تجارت خود انجام ندهند.